برخی تذکر می دهند که کاربرد کلماتی چون «حشرات» و «بوزینگان»، در یادداشت های من، با ادبیات تبادل نظر تناسب ندارد و به بحث آکادمیک لطمه می زند. نخست این که من با کسی تبادل نظر نمی کنم و هیچ آکادمیسینی در برابر خود نمی بینم.
کتاب هایی با اسناد و استدلال و عکس و سابقه و سخن، با زبان متعارف بررسی نقادانه منتشر می کنم و در برابر بوزینگانی را شاهدم که به جای پاسخ، این جا و آن جا، فقط فحاشی و دهن کجی می کنند و برای سران ایران شناسی و اربابان اورشلیمی خود معلق می زنند. وانگهی تا همین جا هم مسلم است که مخاطبان من در زمره ی متهمان به جنایت و خیانت فرهنگی به وسعت تمام تاریخ بشرند و توصیفات من هنوز محترمانه ترین خطاب و لقب برای کسانی است که به قصد ستردن رد پای کشتار و انهدام بی مقیاس و نامحدود حادثه ی پلید پوریم، اساس دانایی قومی وملی و منطقه ای ما را به اباطیلی آلوده اند که رفع و رجوع و شست و شو و جمع وجور کردن آن ها به سعی مومنانه ی لااقل یک نسل نیازمند است.
به گمانم این گروه ناصحان اخلاق مدار به عمق فاجعه پی نبرده اند و دستگیرشان نیست که از کدام کسان سخن به میان است. اگر در نظر آنان امثال آستروناخ و هرتسفلد و اشمیت و گدار و گیرشمن و نیبرگ و از این قبیل و به تبع آن ها بهار و خانلری و تفضلی و مشکور و شهبازی و شعبانی و رجبی و بی مایگان دیگری در این ردیف، هنوز قابل خطاب محترمانه اند، پس اساس این نبرد را، که جز مقابله ی دروغ و جعل و ناراستی با حقیقت و حجت و حساب کشی نام نمی گیرد، دست کم گرفته اند و از یاد برده اند که با گروهی سر و کار داریم که پنج سال پس از ارائه ی تزهای «تاملی در بنیان تاریخ ایران»، جز بی حرمتی و توطئه چینی و دعوت به سکوت و ساختن فیلم های کارتنی و برگزاری نشست ها و نمایشات روحوضی ایران شناسی، عکس العمل عالمانه ای نداشته اند. ما درست از این مسیر است که این آوازمندان قلابی و بی مقدار ایران و شرق شناسی را شناسایی و با آن ها تعیین تکلیف می کنیم. اگر دو سال پس از این که در کتاب نخست ساسانیان مطمئنا و از طریق نمایشات تصاویری جان دار و غیرقابل تردید و انکار، اثبات شد که تخت جمشید یک سایت کهن و یک زیگورات ایلامی است که به وسیله ی نیزه داران هخامنشی تصرف و تخریب شده و در قرن اخیر نیز باستان شناسان یهودی از قبیل هرتسفلد صد و پنجاه هزار متر مربع بقایای ابنیه ی در خاک پنهان مانده ی ایلامی آن محوطه را، پس از حفاری و آشکار سازی، یکسره برچیده اند، ولی یک به اصطلاح استاد تاریخ و باستان شناس دستمزد بگیر خودی، همانند شاپور شهبازی، به جای تامل در این اسناد و عکس ها، که به هویت و دیرینگی سرزمین و مردم او مربوط است و در جای مقابله با جاعلان و خراب کارانی که به نام شرق شناس هستی و هویت منطقه را بازیچه گرفته اند، در نفس های آخر زندگی هم، برای استقرار و استمرار همان جعلیات و دروغ ها آماده است که به عنوان سیاهی لشکر در یک کارتن کودکانه ی مضحک و مسخره ی سراپا بی هنری با نام بی مسمای «شکوه تخت جمشید» شرکت کند، پس خطاب های من نوش جان او و سزاوار است که بدون حرمت فرهنگی صحنه ی حیات را برای نسلی باقی بگذارد که به عرصه ی نوین زمینه سازی برای همبستگی قومی و دینی و انسانی در منطقه آماده می شوند و مصمم اند که همان شرق میانه ی کهنی را که چند هزاره پیش از ورود وحشیان هخامنشی، نگین نواندیشی و دانش و هنر و فلسفه و حکمت و زندگی جمعی مسالمت آمیز بود، از نو زنده کنند.
اینک که حقیقت بر صاحبان نظر و اندیشمندان شرق میانه صورت می نماید و آن تاملی را که بدان دعوت کرده ام، در سراسر محافل خرد ورزی ملی و منطقه ای و قومی، مجدانه جان می گیرد و در مقایسه ی دانسته های جدید عرضه شده، با دروغ هایی که تا حد حک جاعلانه ی کتیبه های ساسانی بر بدنه ی بنای مکعب شکل نقش رستم و نوسازی احمقانه ی محوطه های باستانی نظیر پاسارگاد در دهه های اخیر، به فرمان اورشلیم و به دست دانشگاه های کنیسه و کلیسایی غرب، اوج گرفته و انجام شده و حاصل آن پاشیده شدن ناشیانه ی بذر نادانی و دشمنی و افسانه پرستی بر زمین فرهنگ ملی و منطقه ای بوده، به سادگی معلوم می شود که این جانوران به شکل و نام پروفسور و استاد دانشگاه شیکاگو و صاحب نظر تاریخ و باستان شناس و هنر شناس روزگار کهن، در هنگام ارتکاب این خراب کاری های فنی و فرهنگی، پیش خود تصور کرده اند که با مردمی فاقد فراست و فرزانگی از قبیل حشره و بوزینه سر و کار دارند و متعدیانه هر اباطیل نابابی را به خورد دست پروردگان ظاهرا روشن فکر روزگار خویش داده اند تا چون بز اخفش معروف، علف به دهان، سر تکان دهند. آیا امروز که دیگر آنان را می شناسیم شایسته نیست که توهین های شان را به خودشان باز گردانیم؟
با همین مقیاس، ایران شناسی اورشلیمی جهان هم، به شهادت کسی که در نشست اخیر مغاره و موزه ی لندن شرکت داشته، گرچه بر برملا شدن توطئه های دویست ساله شان افسوس می خورند، ولی آماده نیستند که با اعتراف به خیانت بزرگ رخ داده، اندکی از بار مسئولیت خود در این زباله سازی تاریخی، که منطقه را به بیماری قلدری های قومی جدایی ساز آلوده، بکاهند و هنوز هم در اندیشه ی تدارک مقدماتی هستند که این بار با هوار کردن نافهمی خود به کج فهمی صاحب نظران خودی، از زیر بار پاسخ دهی فرهنگی بگریزند. مقدماتی که در نهایت سراسیمگی و آشفتگی و درهم ریختگی با سخنانی از این قبیل آغاز شده است:
«پژوهش های تاریخی در زمینه ایران شناسی، به ویژه آنجا که به دوران باستان و زمان پادشاهی هخامنشی در سده های پیش از میلاد مربوط می شود، در دهه های اخیر پیشرفت فراوانی کرده است. پیشرفت همه جانبه در مطالعات دوران هخامنشی را مرهون دو عامل دانسته اند: یکی یافته ها و اسناد تازه که از سراسر قلمرو پهناور هخامنشی به دست آمده و دیگر به عرصه آمدن نسل تازه ای از پژوهشگران، مورخان و باستان شناسان، که با دیدی نو و پالوده از پیش داوری های رایج به تاریخ گذشته می نگرند».
«چرا امپراتوری هخامنشی فراموش شد؟ پژوهش های تازه این دیدگاه را تائید می کنند که پادشاهی هخامنشی، اولین قدرت بزرگ تاریخ جهان، در مقایسه با امپراتوری های مصر و یونان و روم به خوبی کاویده نشده، وزن و ارج آن در سیر تمدن بشر به درستی شناخته نشده و تا حدی در محاق فراموشی فرو رفته است. کنفرانسی که تحت عنوان "دنیای ایران هخامنشی" از ۲۹ سپتامبر تا اول اکتبر در موزه بریتانیا برگزار می شود، بر آن است که برخی زوایای فراموش شده ی تاریخ را یادآوری کند و بر گوشه های تاریک آن نور تازه ای بیفکند. این کنفرانس بخشی مهم از برنامه ایست که بیش تر در کانون توجه کارشناسان و پژوهشگران قرار دارد. طی این سه روز نزدیک شصت پژوهشگر و تاریخ دان از تحقیقات و مطالعات تازه خود گزارش می دهند. روز اول کنفرانس با خوش آمدگویی جان کرتیس از مسئولان موزه بریتانیا شروع شد».
اگر کسی در نشست تهران از هخامنشیان با نام و صفت «فراموش شده» سخن می گفت، همان حضرات اساتید، که آرزوی به شلاق بستن من در دانشگاه های ایران را داشتند، بی مکث و محابا سنگسارش می کردند. اما اینک ۶۰ پژوهشگر بی نام آماده اند تا ناگهان اثبات کنند که به «هخامنشیان فراموش شده» اجحاف شده و احتمالا به تر بوده است که بر سر در تالار اصلی «سازمان ملل مغلوب» دو فرمان آزادی یهودیان از چنگال درندگان شرق میانه نصب شده باشد!!!
«پروفسور پیر بریان اولین سخنران کنفرانس بود، استاد برجسته تاریخ یونان و ایران هخامنشی در کولژ دو فرانس. تحقیقات ژرف بریان را می توان نقطه عطفی در پژوهش های تاریخی سالهای اخیر دانست. او از پژوهشگرانی است که با بازخوانی نقادانه متون گذشته و ژرف نگری در اسناد نویافته، بسیاری از اسطوره های کهن و آشنای تاریخ هخامنشیان را به چالش گرفته است. کتاب اصلی او به نام "تاریخ امپراتوری ایران باستان" بی گمان مهم ترین اثر در تحقیقات ایران شناسی سال های اخیر است. کتاب به فاصله ای اندک به زبان های انگلیسی و آلمانی ترجمه شد و جای خود را در محافل علمی باز کرد. از کتاب مزبور دو ترجمه به زبان فارسی وجود دارد، که آقای بریان تنها یکی از آن ها را معتبر و درست می داند. در تز پروفسور بریان نکته تازه ای نیست، اما او آن را به شیوه ای مستدل و مستند ارائه داده است. طبق نظر او هخامنشیان اسناد مکتوب اندکی از خود باقی گذاشته اند، در نتیجه قلم در کف دشمنان آن ها افتاده است. تاریخ هخامنشی عمدتا از نوشته های یونانی به ما رسیده که با ایرانیان خصومت دیرین داشته و طبعا تصویری ناخوشآیند از آنه ا ارائه داده اند. بنابر این اسناد و مآخذ یونانی در این زمینه را باید از نو، با احتیاط فراوان و با دیدی نقادانه بازخوانی کرد. بر اساس مندرجات کتاب تصویری که از ایرانیان هخامنشی (که یونانیان آنها را "بربر" می خواندند) به ما رسیده، آنها را بیشتر قومی ستیزه جو و ویرانگر می نماید. درحالیکه از برخی اسناد، حتی از زبان یونانیان منصف تری مانند هرودوت چنین بر می آید که آنها فرهنگی درخشان داشته و در تاریخ تمدن نقش برجسته ای ایفا کرده اند. برخلاف آنچه مورخان نا آگاه یا مغرض رواج داده اند، هنر ایرانیان تنها به جنگ آوری و کشورگشایی خلاصه نمی شده است. آن ها بر حکام آشور و بابل چیره شدند، اما از میراث تمدن های پیشین بهره بردند و دست اوردهای علمی و فنی آن ها را گسترش دادند».
به گمانم فهرستی از پریشان بافی را فقط در همین نمونه اطوارهای بریان می توان عرضه کرد. چنان که می خوانیم او صاحب تحقیقات ژرفی است که در عین حال متضمن هیچ سخن تازه ای نیست. ابتکار او در این بوده که اعلام کند هخامنشیان رد پا و اثر تاریخی اندکی داشته اند، اما معلوم نیست با استفاده از کدام روش ژرف اندیشانه دریافته است که آن دسته از مورخین یونان که به هخامنشیان روی خوش نشان نداده اند، مصداق دشمن قلم به دست را دارند!!! او باید پیش از این اظهار نظرهای صائب خویش ابتدا اثبات می کرد که اصولا دار و دسته ی هخامنشیان برای یونانیان باستان نامی آشنا بوده است و آن گاه در موضوع درستی یا نادرستی گمانه های آنان لفاظی می کرد. زیرا اگر ما می توانیم اثبات کنیم که تخت جمشید نیمه کاره و غیر مسکون به احتمال بسیار حتی گذرگاه اسکندر نیز نبوده است و پاسارگاد یک محوطه ی تازه ساز است که تا پیش از سال ۱۹۶۰ میلادی بر زمین دیده نشده ، پس آن مورخین یونان که از آتش زدن ناممکن تخت جمشید و اظهار خضوع اسکندر بر مقبره ی کورش گفته اند، در زمره ی جادوگرانی قرار می گیرند که حیات و کتاب شان در زیر زمین های مغاره ی موزه ی لندن و به دست شمن های مکتب جعل و سند سازی اورشلیم ساخته شده است.
«پروفسور بریان در سخنرانی خود در کنفرانس جایگاه هخامنشیان را در منابع تاریخی اروپائیان پس از دوران رنسانس روشن کرد و کاستی های فراوان، روایت های ناقص یا اغراق آمیز آن ها را برشمرد. او نشان داد که بیشتر این منابع لغزش های یونانیان را تکرار کرده و از دیدگاهی غرب محور، موقعیت هخامنشیان را کم ارج و مقدار معرفی کرده اند».
می بینید که این پروفسور عالی مقام اروپایی، در یک محفل رسمی ایران شناسی بین المللی، قادر نیست تکلیف هیچ مطلبی را تعیین کند و سرگردانی و سمبل کاری و پشت هم اندازی و مهمل بافی از سر و روی سخنان اش سرازیر است. او از منابع تاریخ نویسی اروپائیان، در موضوع هخامنشیان، که عمری کم تر از دو قرن دارد، سخن می گوید و مدعی می شود که این منابع سراپا پر از کاستی و روایت ناقص و اغراق آمیز است و از آن جا که چنین عقیده ای را هنگام تالیف کتاب اخیرش در باره ی امپراتوری هخامنشیان ابراز نکرده، پس هر دو ترجمه ی کتاب او را باید به دور انداخت و منتظر بود که بریان با دریافت های جدیدش به بیان روایت تازه ای از هامنشیان بپردازد، که با توجه به داده های آبرو بر باد سپار مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» چنین که به نظر می رسد آن ها یکی یکی در حال گریز از صحنه ی این ایران شناسی معیوب و معلول و منقوص اند، چنان که آستروناخ، پس از لو رفتن بنا سازی های اش در پاسارگاد، خجولانه در نشست لندن از همه رو پنهان می کرد و آماده نبود که در پشت هیچ تریبونی برای سخن رانی ظاهر شود.
دوستان، این گروه جاعلان تاریخ برای شرق میانه، که هدف اصلی گم کردن رد پای نسل کشی عظیم یهودیان در ماجرای پلید پوریم را داشته اند، اینک در موضع انفعال فلج کننده ای قرار گرفته اند. پرچم حساب رسی پوریم را بالاتر بریم.
+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در سه شنبه نوزدهم مهر 1384 و ساعت 20:16