حق و صبر

وبلاگ پشتیبانی

حق و صبر

وبلاگ پشتیبانی

درماندگی دانشگاه شیکاگو، پرآوازه ترین مرکز ایران شناسی [1,2,3,4,

در برابر داده های مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران»،

و پناه بردن مسئولان آن، به سند تراشی جاعلانه ی بیش تر.

(تلخیصی از فصل آخر قسمت چهارم بررسی های ساسانیان، از مجموعه ی تاملی در بنیان تاریخ ایران)

درماندگی دانشگاه شیکاگو [1]

تا آن جا که می دانم، لااقل یک مرکز ملی تحقیقات تاریخی، پس از آشنایی با تصرفات ضد فرهنگی به اصطلاح محققین و باستان شناسان دانشگاه کنیسه ای شیکاگو، درتخریب سه نیایشگاه آجری کهن، در سه سوی اضلاع مکعب نقش رستم، با هدف فضا یابی برای حک جاعلانه و جدید کتیبه هایی منتسب به شاپور اول دروغین و کرتیر از او هم دروغین تر، که در قسمت دوم بررسی های ساسانی، از مجموعه «تاملی دربنیان تاریخ ایران»، اسناد مرتبط به آن عرضه شد، با ارسال نامه ی رسمی، خواهان توضیح آن دانشگاه در مورد اقدامات انجام شده در سال های پس از ۱۳۱۶، در بنای سنگی مکعب نقش رستم شده است. دانشگاه شیکاگو برابر آخرین اطلاع، هنوز پاسخی بر سئوالات ارسالی نفرستاده، اما با کمال وقاحت و نادانی به حذف اسناد رسوا کننده پیشین از سایت خود و نصب عکس های جاعلانه و ساختگی جدیدی دست زده، که از فرط دستپاچگی، این چاره اندیشی، با میزان بزرگی از ندانم کاری و ناشیگری توام شده است!

دریافت درست از تصاویر و مطالب این یادداشت وبلاگی، به همان میزان که به دقتی هوشمندانه و تا حدودی فنی نیازمند است، همان قدر آلودگی در سراپای ادعاهای ایران شناسی موجود را آشکار و هویت رذیلانه و ضد فرهنگی گردانندگان کرسی های کلیسا و کنیسه ای ایران شناسی و باستان شناسی و تاریخ، در پر آوازه ترین دانشگاه های جهان و نیز حماقت و بی سوادی و اوباشگری عالی مقام ترین شخصیت های شناخته شده در این عرصه را برملا می کند و مکتب و مستدرک آموزنده و محکمی می سازد تا جوانان و دست اندرکاران بی غرض این عرصه ها با طینت واقعی عجوزه و عفریته ای آشنا شوند، که اینک تاریخ ایران باستان نام دارد. برای دریافت به تر تصاویر این یادداشت، هر جا که لازم بود، به آدرس اصلی آن در سایت دانشگاه شیکاگو رجوع کنید، که امکان بزرگ نمایی لازم و دیدار در کیفیت بالا را عرضه می کند.

دانشگاه شیکاگو در سایت خود و به آدرس:

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/PAAI_Kabah.html 

که مختص ارائه ی اسناد مربوط به مکعب نقش رستم است، جدیدا تصاویری را نصب و نیز عکس هایی را حذف کرده است که بررسی آن ها، در مجموع، هر جوینده ی حقیقتی را قانع خواهد کرد که تزها و تصاویر ارائه شده در قسمت دوم تحقیقات ساسانی، در مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران»، مبنی بر نوکنده بودن کتیبه های به اصطلاح ساسانی، در اضلاع بنای مکعب نقش رستم، تا چه اندازه اصولی، صحیح و عالمانه بوده است. چندان که گردانندگان به اصطلاح معتبرترین مرکز و کرسی ایران شناسی جهان، در دانشگاه شیکاگو را، برای مقابله با آن مطالب آگاهی دهنده، از آن که کم ترین سند و مبحث مغایری برای ارائه نداشته اند، به اقدامات عجولانه و جاعلانه جدید و مملو از ندانم کاری ناگزیر کرده است. برای پرتو افکنی بیش تر بر داده هایی که از این پس عرضه می شود و به ملاحظه ی اذهانی که احتمالا با بنای مکعب سنگی نقش رستم آشنایی لازم و کافی را ندارند، پیش تر ضرور دیدم که اطلاعات مختصری را درباره ی این بنا همراه با تصاویر مناسب عرضه کنم. 

  

عکس ۱، ضلع شمالی و شرقی مکعب نقش رستم، در ظاهر کنونی

این تصویر کنونی مکعب نقش رستم در حوالی تخت جمشید است. بنای سنگی مکعب شکلی است که کف اصلی و قدیمی آن، به ارتفاع دیواری که در اطراف آن می بینید، قریب ۵ متر، از کف محوطه ی عمومی نقش رستم پایین تر است. پیش تر و در قسمت دوم مجموعه بررسی های ساسانی، با تصاویر و مباحث لازم، توضیح داده ام که در سمت جنوب این بنای مکعب ، یک مجموعه ی عظیم خشت و آجری ایلامی وجود داشته، که هنگام تصرف آن، به وسیله ی مهاجمین هخامنشی، تخریب و حرکت آوار حاصله، به مرور زمان، سطح بزرگی از محیط صخره ای نقش رستم، در مستطیلی به طول ۵۰۰ و به عرض ۱۰۰ متر، و از جمله بنای این مکعب را، در خود فرو برده و تمام تصاویر و نقاشی های قدیمی موجود از این مکعب، معلوم می کند که گرداگرد قسمت انتهایی این بنای سنگی، در حلقه ای از خاک مدفون بوده است.

جهت یابی جغرافیایی این بنا، طبق پذیرش های کنونی، ضلع دارای پله های ورودی را شمالی، ضلع مقابل آن را جنوبی، ضلع دست چپ را شرقی و ضلع دست راست را غربی می داند، که کاملا دقیق نیست. این بنا از نظر مشخصات فنی به وجه حیرت آوری مهندسی ساز و تمام اضلاع و ابعاد آن، با اندازه هایی محاسبه شده و برابر، بالا رفته است. در زاویه ی عکس فوق، ضلع شمالی و شرقی دیده می شود و اضلاع جنوبی و غربی از دید دوربین پنهان است. بنا کاملا آزاد است، هیچ بالکن و سایبان و زائده ی پشت بامی ندارد و در هنگام روز، بسته به جهت تابش آفتاب، به استثنای هنگام ظهر واقعی، پیوسته یک ضلع در سایه و سه ضلع دیگر، به درجات مختلف، در روشنایی کامل قرار می گیرد و چون این اشاره در مباحث بعد کاربرد دارد، به تعدد گوشزد می شود. در عین حال بنا، در هر چهار وجه خود، به جز قریب ۴ متر انتهایی و نزدیک به زمین، با آرایه های سنگی مستطیل شکلی، به گودی ۱۵ سانت، آبله روست و سطح صاف قابل نگارش ندارد. در حال حاضر بر قسمت مسطح و انتهایی ضلع شرقی بنا، دو کتیبه ی جدا، اصطلاحا به خط پهلوی ساسانیک، یکی منتسب به شاپور اول بی نشان در بالا و دیگری منتسب به کرتیر، موبد بی نشان تر دربار او، دیده می شود. در قسمت مسطح و انتهایی ضلع غربی بنا هم کتیبه دیگری منتسب به شاپور اول و اصطلاحا به خط فارسی میانه و یا پهلوی اشکانی حک است. در قسمت مسطح و انتهایی ضلع جنوبی هم، کتیبه ای بلند با خط یونانی، آن هم با رعایت نهایت حماقت ممکن، با حروف یونانی معاصر نقر شده، که در این مرحله نوکنده و جدید بودن تمام این کتیبه ها، به سادگی قابل اثبات است.  

 

عکس ۲، صورت ظاهر مکعب، در محاصره ی آوار، پیش از خاک برداری، در سال ۱۳۱۶ شمسی

بر بالای این عکس، که پیش از آغاز خاک برداری ها، از مکعب نقش رستم گرفته شده و به آدرس زیر در سایت دانشگاه شیکاگو نصب است،

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/KZ/8D12_4.html

نوشته اند: «ایران، پرسپولیس، برج در آغاز خاک برداری»، که معلوم می کند در آغاز عملیات آزاد سازی بنا از حلقه ی آوار، قریب یک سوم ارتفاع مکعب، از همه سو، در محاصره ی خاک بوده، که عملیات آوار برداری از اطراف آن، به قصد کشف کف اصلی و اولیه، توسط دانشگاه شیکاگو و به سرپرستی اریک اشمیت جاعل و کلاش، در سال ۱۳۱۶ آغاز شده است. چند مطلب از مطالعه ی دقیق این عکس به دست می آید: نخست این که مسیر و جریان آوار حاصل از تخریب ابنیه ی ایلامی فراز مکعب، دارای شیبی از جنوب به شمال است، که مبنا و منبع آوار را، که بقایای ابنیه ی خشت و آجری ایلامی سمت جنوب و غرب مکعب بوده، معلوم می کند. دوم این که نشان می دهد پیش از خاک برداری هم، این بنای کاملا آزاد و بدون زائده و سایبان، از سمت شرق به کلی در سایه قرار دارد و سه سمت دیگر آن به طور کامل در آفتاب پهن است. آخرین نکته هم این که همین حلقه خاک اطراف بنا موجب محافظت مکعب در طول زمان و جلوگیری از تخریب پایه های آن در حوادث طبیعی شده، به طوری که تکان های ناشی از زلزله های احتمالی فقط سنگ سقف بنا را جا به جا کرده است.   

 

عکس ۳، چند دیوار کهن برچیده شده از استحکامات ایلامی جنوب و غرب مکعب، که در حال حاضر وجود ندارد. 

بر بالای این عکس ها که در سایت دانشگاه شیکاگو به آدرس های زیر آمده،

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/RTOM/8D11_4.html

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/RTOM/8D10_4.html 

بدون تعیین هویت تاریخی و معرفی صاحبان اصلی این بقایا، نوشته اند: «ایران، پرسپولیس، نقش رستم، محوطه خشتی ـ آجری و استحکامات سمت جنوب غربی برج» تا عظمت و وسعت ابنیه خشتی آجری ایلامی سمت جنوب و غرب مکعب نقش رستم بر همگان آشکار شود. در حال حاضر خشتی از این بقایا را باقی نگذارده اند و در این جهات، جز فضای بی شکل مسطحی دیده نمی شود که دشمنی آشکار و عمدی و هدفمند ایران شناسان غالبا یهودی را با آشکار شدن شناسه ها و پیشینه ی تمدن پیش از پوریم شرق میانه، شهادت می دهد. در عکس هایی که در یادداشت های بعد خواهد آمد، نمونه های بسیار وسیع تری از بقایای ابنیه ی خشت و گلی ایلامی را، که به دست باستان شناسان دانشگاه شیکاگو  جمع آوری و خلع هویت شده، خواهید دید. اگر این تخریب صورت گرفته در سمت جنوب محوطه ی در اساس ایلامی نقش رستم را، به تخریب بقایای ایلامی زیگورات تخت جمشید و تخریب بقایای ابنیه ی ایلامی شوش، که ۱۰۰ سال پیش به دست فرانسویان بی فرهنگ انجام شده و تخریب زیگورات سیلک، و تخریب زیگورات ایلامی جیرفت، که مدت هاست خودی و بیگانه مشغول اجرای آنند و تخریب زیگورات سیستان، معروف به محوطه ی شهر سوخته بیافزاییم، معلوم می شود که باستان شناسان یهودی و یا در خدمت یهود، برای پنهان نگهداشتن وسعت و عظمت امپراتوری ایلامیان، که با نشانه های موجود باید قبول کرد نوار جنوبی ایران کهن را، با فرهنگ و باوری سراسری پوشش می داده و در اختیار داشته اند، به چه تخریب جنون آمیز و گسترده ای دست زده اند! 

 

عکس۴، از نخستین عکس های مکعب، پس از آزاد شدن از آوار، که سکوهای پیدا شده در سمت شرق و جنوب آن را نمایش می دهد

این نخستین عکس از یک گروه تصاویر قدیمی است که نشان می دهد پس از خاک برداری اطراف مکعب، در سمت شرق، جنوب و غرب بنا، سه سکوی آجری- سنگی همشکل و هماندازه ی خوش ساخت نمایان شد، که دقت و وسواس در اجرای ظریف و نیز نصب سه ناودان سنگی برای محافظت از آِسیب باران بر بام کوچک آن ها اعجاب آدمی را برمی انگیزد و اثبات می کند که این سکوها نه زائده ای موقتی بل سمبلی مقدس و پرکار برد و تحت محافظت بوده است. عکس فوق، که سکوی سمت شرق و جنوب را نشان می دهد، تا نزدیک یک ماه پیش در همان بخش معرفی تصاویر متعلق به مکعب زردشت در سایت دانشگاه شیکاگو نصب بود، که اینک حذف کرده اند. حذف این تصویر خود به ترین بیان و اشاره به نقطه ضعف پرآوازه ترین مرکز ایران شناسی جهان و همانند پنهان کردن ناشیانه ی دم خروس است. برای دیدن تصاویر قدیمی دیگری از زوایای مختلف این سکوهای محل نیایش، به صفحات انتهایی قسمت دوم کتاب بررسی های ساسانی، از مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» رجوع کنید. در حال حاضر می توان با نگاهی دقیق به همین عکس و توجه به ادله ی زیر، قدمت بیش تر آن نسبت به دیگر تصاویر مکعب که این سکوهای نیایش را ندارد، معلوم کرد:

۱. در این عکس تمام بنا از شوره و آثار ماندگی در زیر آوار پوشیده شده، اما در عکس های دیگری که فاقد این سکوهاست، سنگ ها را حتی الامکان شسته و صیقل انداخته اند.

۲. در فلش شماره ی ۱، رشته پله های سمت شمال که به طور موقت برای رسیدن به کف بنا تدارک شده، بدون آرایش هایی دیده می شود که در عکس های بدون سکو بر این پله ها اضافه کرده اند.

۳. در محل فلش شماره ی ۲ هنوز خاک برداری کف در سمت شرق بنا کامل نیست و نیمی از ردیف آخر دورگرد سنگی و بیرونی بنا را، هنوز از زیر خاک خارج نکرده اند. ضلع جنوبی مکعب در این عکس هم در آفتاب غرقه است.

۴.در فلش شماره ی ۳ ملاحظه می کنید که مصالح سکوها به کلی کهنه و آجرهای جرز و نیز لبه های بام آن در زیر خاک پوسیده و آثار شوره و ریختگی بندهای آجر در تمام جرزها پیداست.

۵. در فلش شماره ی ۴ معلوم است که خاک برداری از کف محوطه در سمت غرب هم کامل نیست و بقایای آوار اصلی هنوز بر زمین است.

۶. در فلش شماره ی ۵ دیوار به وجود آمده در اثر آوار برداری، در سمت غرب، نیمه تراش و ناصاف است، در عکس های بعد، که فاقد سکو است، دیوارهای اطراف بنا، تراشیده، مسطح و کاه گل مالی شده است.

۷. در فلش شماره ۶ محل تلاقی دیوار شرقی و جنوبی کاملا کنج اندازی نشده و قوز نسبتا بزرگی از آوار سمت جنوب هنوز برداشته نشده است.

رسیدگی به این اشارات سبب حذف این تصویر رسوا کننده را از سایت دانشگاه شیکاگو معلوم می کند و نشان می دهد که باستان شناسان آن دانشگاه این سکوهای نیایش را که مطالعه آن ها می توانست گره های کور شناسایی مکعب سنگی نقش رستم را باز کند، با هدف در اختیار گرفتن فضای مسطح زیر آن، برای حک کتیبه هایی برای امپراتوری بی سند ساسانی، تخریب کرده اند. بدین ترتیب می توان عکس فوق را از نخستین تصاویر بنای سنگی مکعب شکل محوطه ی نقش رستم، پس از اتمام خاک برداری اطراف آن، قبول کرد. 

 

عکس ۵، محوطه ی مکعب و استحکامات کهن ایلامی جنوب و غرب آن، در پایان خاک برداری

بر فراز این عکس هم که به آدرس زیر در سایت دانشگاه شیکاگو ثبت است،

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/PAAI_Kabah.html 

نوشته اند: «ایران، پرسپولیس، نقش رستم، تصویر برج، که به مکعب زردشت معروف است، در اواخر خاک برداری، با چشم اندازی از فراز صخره ها». دقت در این عکس، که به دلایل زیر، پس از عکس قبلی برداشته  شده، مسلم می کند که باستان شناسان مسئول آزاد سازی بنای مکعب نقش رستم از آوار اطراف، که مامور دانشگاه کنیسه ای شیکاگو بوده اند، سکوهای نیایش اطراف بنا را که در عکس قبل وجود آن ها مسلم شد، پس از اکتشاف، به هدف فضا یابی برای کندن کتیبه هایی برای سلسله ی بی سند ساسانی، تخریب کرده اند. این عکس در عین حال وسعت و عظمت بقایای خشتی - آجری استحکامات ایلامیان در اطراف بنای مکعب را، عرضه می کند. 

۱. پله های سمت شمال را، در محل فلش شماره ی ۱، با سنگ چین و پاگرد ورودی آراسته اند، که در تصویر سکو دار قبل دیده نمی شد.

۳. آن قوز خاک برداری نشده ی محل تلاقی دیوار جنوبی و شرقی در عکس سکو دار قبل را، که در این عکس با فلش شماره ی ۲ به محل آن اشاره شده، برداشته اند.

۴. کف بنا به تمامی خاک برداری و دیوارهای اطراف تا حد زیادی یکنواخت و مسطح شده است. در این عکس هم کاملا معلوم است که جز ضلع شرقی، دیگر اضلاع بنا و به خصوص ضلع جنوبی، غرقه در آفتاب است. در این جا اثری از سکوهای پیشین پیدا نیست و در جای سکوی سمت شرق، یک چادر برزنتی بزرگ را بر دیوار بنا نصب کرده اند. این چادر، که جای گزین سکوی پیش و برای استتار کتیبه کنی نصب کرده اند، با مراجعه به اصل تصویر در سایت دانشگاه شیکاگو به خوبی دیده می شود.

بدین ترتیب می بینیم که حضرات باستان شناس اعزامی از دانشگاه شیکاگو، به قصد دست یابی به فضایی مناسب برای حک جاعلانه ی کتیبه هایی ساسانی، نه تنها نیایشگاه های اطراف بنای مکعب را در نقش رستم برچیده اند، بل، پس از افشای این خیانت فرهنگی و تاریخی و پس از ارسال نامه ی پرسش و بازخواست از سوی یک مرکز ملی تحقیقات تاریخی، علاوه بر حذف تصویر بنای سکودار، از سایت دانشگاه، دست به نصب چند تصویر تازه زده اند، که هدف اصلی آن ایجاد این توهم است که هنگام خاک برداری، در اطراف بنای مکعب سنگی نقش رستم، سکویی ظاهر نشده است!!! به راستی که خشم و پریشانی حاصل از برملا شدن حقیقت تاریخ شرق میانه و وارد شدن آثار ضد تمدنی نسل کشی وسیع و پلید پوریم در مناسبات تاریخی منطقه، ایران شناسی نوع یهودی را به چنان دوار سری دچار کرده است که دیگر قدرت ساده ترین تخیلات هوشمندانه را هم از دست داده اند. 

 

عکس ۶، محل اتصال دستک های مربوط به نیایشگاه، در سمت غرب، که عینا در اضلاع جنوب و شرق هم دیده می شود.

در تصاویری که از بنای معکب، در دوران جدید گرفته ام و در قسمت دوم کتاب ساسانیان ثبت است و نمونه ی آن را در تصویر فوق می بینید، با نمایش حفره و محل اتصال و تکیه گاه سه دستک جرزهای سکوها، در هر سه سوی مکعب، که عکس فوق مربوط به ضلع غربی بناست، کاملا معلوم کرده ام که زمانی بر سه سمت بنا، سه سکوی نیایش بوده است، که محل قرارگرفتن دستک جرزهای آن هنوز در بدنه ی بنا به صورت تراش های منظم و یکنواخت سه حفره ی مستطیل شکل، با ابعاد دقیقا برابر، بر جای مانده است. کوشش دانشگاه شیکاگو در نصب تصاویر جدید عمدتا با این هدف انجام شده که اولا نشان دهد بر دیوارهای اضلاع مکعب، در حین خاک برداری، حفره و تکیه گاه های آن دستک ها، که امروز دیده می شود، نبوده و با ساخت عکس هایی آشکارا جاعلانه، در صدد است مدعی شود که حتی در میانه ی خاک برداری هم اثری از آن سکوها ندیده اند!!!  

 

عکس ۷، تصویر قدیمی تازه نصب شده در سایت دانشگاه شیکاگو، از ضلع شرقی مکعب، که به وضوح نبودن هیچ کتیبه ای را بر این ضلع، پس از آزاد سازی از آوار نشان می دهد.

این یکی از آن تصاویر جدید است که اخیرا از دیوار شرقی مکعب ارائه داده و در سایت دانشگاه شیکاگو،  به آدرس زیر نصب کرده اند:

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/KZ/8E3_4.html

آیا چه چیزی، جز نمایش نبود حفره های جای دستک های سکوی نیایش، جاعلین دانشگاه شیکاگو را نیازمند نصب این عکس بسیار قدیمی کرده است؟ مسلما هیچ! زیرا این عکس حاوی اطلاعات باستان شناختی دیگری نیست! در مقایسه ی این عکس از دیوار شرقی مکعب، با تصویری که از صورت کنونی همین ضلع، در عکس شماره ی ۱ آمده و به خصوص با تطبیق لطمات و صدمات سنگ در محل فلش های شماره ی ۱ و ۲و ۳ و ۴ و ۵، کاملا معلوم می شود که تفاوت میان این دو تصویر، فقط و فقط در حذف حفره های جای دستک جرزهای سکوهای پیشین است، که در عکس زیر هم با فلش های شماره ی ۱ و ۲ و ۳ و ۴حفره های همان دستک ها را در دیوار جنوبی و غربی هم نمایش داده ام که حفره های محل اتکای دستک سوم، در هر دو ضلع تصویر زیر، پشت برجستگی جرز میانی پنهان مانده است. آن ها با عرضه ی جدید تصویر خاموش بالا، با زبان بی زبانی، در رد اتهام ارتکاب تخریب نیایشگاه های اطراف اضلاع مکعب، می گویند: ملاحظه کنید، در این عکس بسیار قدیمی هم اثری از جای دستک های نیایشگاه در دیوار شرقی وجود ندارد! پس یا از ابتدا چنین نیایشگاه هایی زیر آوار نبوده و یا کار شناسان اشمیت، برای حفاظت، ابتدا در مقابل کتیبه ها سکو ساخته و سپس برچیده اند!!! و برای آسودگی خیال بیش تر، گمان برده اند که اگر تصویر نیایشگاه های از زیر آوار بیرون آمده را از سایت خود خارج کنند، از تاریخ و باستان شناسی نیز اخراج کرده اند!!! کسی باید از این عقل های در گل مانده بپرسد نصب یک سکوی موقت، که حتی سالی نیز برپا نبوده، چه ضرورتی به این همه محاسبات دقیق معماری در حد تعبیه ی سه حفره ی بسیار برابر و یکسان در دیوار سنگی بنا داشته است؟ و اصولا چنین تصرفی در دیوارهای یک اثر باستانی بر مبنای کدام مجوز بین المللی صورت گرفته است؟ بدین ترتیب برای این مورچگان نادان هیچ راه گریزی باز نمی ماند و از هر روزنی که وارد شوند، سقف را بر سرشان فرود خواهم آورد. زیرا نمی توان چنین دست کاری های احتمالی را به ایرانیان نسبت داد، که هنوز هم برای خوردن لیوانی آب در مراکز میراث، نیازمند اجازه و تایید قبلی همین حقه بازان غربی اند!  

 

عکس ۸، محل اتصال دستک های سکوهای نیایش در دیوار جنوبی و غربی مکعب

با این همه انتشار آن تصویر قدیمی (عکس ۷) از نمای شرقی مکعب نقش رستم، در سایت دانشگاه شیکاگو، که به جز حذف جای دستک ها، دست بردگی دیگری ندارد، خود به عنوان سند مطمئن و آشکار و بی مانندی به کار می رود تا نشان دهد هنگام برداشتن این عکس، که ظاهرا پس از خارج کردن کامل دیوار شرقی از زیر آوار، برچیدن سکو و نظافت آن انجام شده، هیچ کتیبه ی کهنی بر دیوار شرقی بنای مکعب حک نبوده است!!! 

 

عکس ۹، نمایشی از لوحه های بنای خزانه در قسمت جنوب شرقی تخت جمشید، با کتیبه هایی به خط ایلامی

تصویر کتیبه های ایلامی یافت شده در شرق محوطه ی خزانه در تخت جمشید را، که به آدرس زیر:

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/MSP/4F4_4.html

در سایت دانشگاه شیکاگو ثبت است، برای این عرضه می کنم تا معلوم شود که گرچه سطوح سنگی کتیبه دار این نمونه ها بسیار کوچک و حکاکی انجام شده بر آن ها بسیار ریز است، اما باز هم در این تصویر نه چندان از نزدیک عکاسی شده، اثرات سطور و حروف، کاملا بر سنگ دیده می شود، اما در عکس تازه نصب شده از دیوار شرقی (شماره ی ۷)، در سایت دانشگاه شیکاگو، با هر میزان جست و جو و بزرگ نمایی، در حالی که ریزترین آسیب سنگ به صورت نقطه ای پدیدار می شود، اما کم ترین ردی از نوشته در محل فلش شماره ۶ در آن عکس نمی یابیم، ولی در حال حاضر و با نعجب بسیار، بر همین بدنه ی مکعب و درست در همین محل فلش شماره ی ۶ ، کتیبه ای منسوب به شاپور اول و در ذیل آن کتیبه ی دیگری منسوب به کرتیر حک است، که بدین ترتیب جاعلانه و جدید بودن آن مسلم می شود!!! 

 

عکس ۱۰، موقعیت و محل کتیبه های جعلی موجود در ضلع شرقی مکعب، منتسب به شاپور اول و کرتیر

در این عکس جدید برداشته شده از دیوار شرقی، مکان و محیط هر دو کتیبه ی موجود را، با فلش هایی به شماره های ۱ و ۲ تعیین کرده ام. در عکس قدیمی اما جدیدا منتشر شده در سایت دانشگاه شیکاگو از همین دیوار (عکس شماره ی ۷)، گرچه سوراخ های سنگی دستک ها را پوشانده اند، اما فراموش کرده اند که در محل فلش شماره ی ۶، که با مکان کنونی کتیبه ی منتسب به شاپور اول در محل فلش شماره ی ۱ این عکس منطبق است، ردی هم از کتیبه های نو کنده ی خود تعبیه کنند، !!! بدین ترتیب جاعلین مشهور عرصه ی ایران شناسی کثیف کنونی، نادانسته و از روی دستپاچگی سندی را به جهان باستان شناسی عرضه کرده اند، که اصالت آن، مبحث نوکنده بودن کتیبه هایی بر بدنه های مکعب نقش رستم را، به سود صحت و دقت تحقیقات مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران»، می بندد.  

 

عکس ۱۱، عکس تازه نصب شده در سایت دانشگاه شیکاگو از ضلع شرقی مکعب، در نیمه راه خاک برداری

این هم تصویر جدید دیگری است، که باز هم از همان دیوار شرقی مکعب، ظاهرا متعلق به میانه ی عملیات خاک برداری، در سایت دانشگاه شیکاگو  و به آدرس زیر نصب کرده اند:

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/KZ/8E5_4.html

این عکس که با هدف ایجاد این توهم منتشر شده که مدعی شوند در نیمه راه حفاری دیوار شرقی هم اثری از سکوهای نیایش نیست، رسواترین و آشکارترین نشانه ی اعمال جاعلانه و ضد فرهنگی جاهلانه ای است که دانشگاه شیکاگو، حتی در این دوران سخت گیری فنی و فرهنگی مرتکب شده است. آدمی از خود می پرسد اگر دانشگاه پرآوازه ای به جای مقابله ی آکادمیک و عذرخواهی از فرهنگ بشری، به خاطر جعل جدید کتیبه هایی برای سلسله ی بی سند ساسانی، در بدنه های بنای مکعب نقش رستم و فریب دادن فرهنگ و تاریخ بشری، در این زمان نیز مرتکب جعل واضحی همانند عکس فوق می شود، پس باید درک کرد که کارشناسان چند دهه پیش آن ها چه مصیبت های بزرگی در سایت های کهن شرق میانه به بار آورده اند!!! حالا می خواهم که با دقت لازم و کافی در تصویر فوق به دلایلی که اثبات می کند تمام این عکس ساختگی است، توجه کنید.

۱. در تطبیق تصویر شماره ۷ با این تصویر، که هر دو را از دیوار شرقی مکعب ارائه می دهند، می پرسیم اگر در نیمه راه خاک برداری هم، بنا بر تلقین عکس بالا، به کتیبه ای با این هیبت رسیده اند، چرا کم ترین اثری از این کتیبه و یا اثر واریختگی و پوسیدگی سنگ، که در عکس بالا معلوم است، در تصویر شماره ی ۷ دیده نمی شود؟!!!

۲. بالاتر و در عکس شماره ی ۲ در این یادداشت دیدیم که پیش از آوار برداری، یک سوم تمام اطراف بنای مکعب در زیر آوار بقایای استحکامات خشتی آجری ایلامیان پنهان بوده است. در عکس فوق، در مسیر خطی که به دنبال فلش شماره ی ۱ کشیده ام، با وضوح تمام رد و داغ ارتفاع آوار اصلی در دیوار شرقی مکعب معلوم است، که امتداد آن به محوطه ی پا خورده ی فراز دیوار جنوبی و زیر فلش شماره ۲ می رسد. اگر از سطح فلش ۲ به پایین، محوطه ی خاک برداری شده است، پس چه گونه در سطوح پایین تر از آوار اولیه، چنان که در این تصویر می بینیم، باز هم به خاک پا خورده و محکم قدیمی، در محل فلش های ۳ و ۴ رسیده اند؟!!! آن هم در حالی  که در محوطه ی فلش شماره ۳ حتی علف روییده است!!!

۳. این چه گونه حفاری است که پس از سه متر خاک برداری، بار دیگر به خاک پا خورده ی محکم و سفت می رسد؟!!!! به خصوص به بقایای آوار فلش شماره ی ۴ دقت کنید که پاخوردگی آن با سماجت تمام تا کنج دیوار را گرفته و اگر فرض کنیم که این پاخوردگی را کارگران پس از خاک برداری با راه رفتن به وجود آورده اند، آیا ممکن است که کارگران در سطح باریک چسبیده به دیوار هم در زیر فلش شماره ۴ آن قدر عبور کرده باشند که خاک به صورت سطح هزاران سال دست نخورده ی محل فلش شماره ی ۲ درآمده باشد؟!! آیا اثر محو و فلو کردن کامپیوتری، در محل تلاقی بقایای آوار با دیوار شرقی و بر سطحی که با فلش شماره ی ۴ نشان داده ام، معلوم نیست؟!! در عکس و در زیر فلش شماره ی ۷ سطح پاخورده ی کارگران را می بینید که ردهایی بسیار کم رنگ از کوبیدگی خاک به وجود آورده است، چه گونه این سطح پر رفت و آمد به میزانی اندک آثار کوبیدگی خاک به خود گرفته و در سطح زیر فلش ۳ و ۴، که امکان عبور ندارد، این رد تا این حد یکدست و بکر و کهن و دست نخورده است؟!!! 

۴. در میان آوارهای کامپیوتر ساخته ی زیر فلش شماره ی ۴و در محل اشاره ی فلش شماره ی ۶، بقایای شیئی همانند خمره ی سفالی پیداست که در چند محل در قسمت پایین ترک برداشته و به نظر می رسد کسی کم ترین اعتنایی به آن ندارد. ظاهرا ایران شناسان محترم تمام حواس خود را به کتیبه ای داده اند که در زیر فلش شماره ی ۵ گویا از زیر خاک در آورده اند. چنین که پیداست، بر روی کتیبه، ظاهرا برای کپی برداری گچ کشیده اند، آن هم در حالی که هنوز قریب ۲ متر از انتهای دیوار آوار برداری نشده و زیر خاک پنهان است!!! آیا این کارشناسان حقه باز بدون اتمام حفاری و دست رسی به کف بنا از کجا پی برده اند که کتیبه در مقطع تلاقی با خاک تمام می شده است، و با توجه به این که در قسمت زیرین این کتیبه و در سمت چپ آن باید کتیبه ی دیگری هم از کرتیر قلابی تر از شاپور یافت شود، آیا نسخه برداری گچی از یک کتیبه ی نیمه استخراج شده، در دیواری نیمه حفاری شده چه ضرورتی داشته است؟!!!

۵. برای اطمینان بیش تر از ساختگی بودن این عکس کافی است به سایه ای توجه کنید که از کارشناس ایستاده در کنار کتیبه، بر زمین و دیوار منعکس است: در سایه، پاهای کوتاه و باریک و مجزای زنی مینی ژوپ پوشیده را می بینید که هیچ اثری از سایه ی مردی با شلوار در آن نیست، پاهایی که ناگهان به باسنی نسبتا چتری و بالا تنه ای ناپدید و مثلثی در حوالی شانه ها و گردن ختم می شود، که ظاهرا باید انعکاس دست های به کمر رفته ی صاحب سایه فرض کنیم!!! و بالاخره سری که در یک بازسازی سر به هوا به صورت خربزه ای ساخته اند!!! این سایه از هر جانب که نگاه می کنیم، در اجزاء و در کل، چندان با اسکلت کارشناس صاحب سایه بی تطابق و تناسب است که گویی سایه ی کارشناس کلاه انگلیسی به سر، در حین انعکاس، تغییر جنسیت داده است!!! آیا چه گونه و با چه زحمت و مرارت و هزینه ای چنین احمقان در جعل هم ناتوان را، در منظر باستان پرستان کله پوک ما به صورت پروفسورهای عالی مقام درآورده اند؟!!!

۶. به مقطع اتصال گچ کشی کتیبه با خاک زیر پا توجه کنید، این چه گونه گچ کش ماهری بوده است، که توانسته تا میلی متر آخر دیوار را در محل تلاقی با زمین گچ کشی کند، بدون این که کم ترین ردی بر خاک باقی گذارده باشد؟!!! برای تکمیل ادله ی اثبات حقه بازی های این ایران شناسان رذل کافی است اشاره کنم که اصولا پهنای کتیبه ی کنونی شاپور بر دیوار شرقی مکعب، چنان که تصویر زیر حکایت می کند، نه فقط بسیار کم تر از پهنای این قاب گچ کشی شده، بل اصولا کتیبه ی موجود و کنونی منتسب به شاپور اول در دیوار شرقی، چندان فروریخته و آسیب دیده است، که کم ترین شباهتی به چهارچوب گچ کشی شده در این عکس ندارد. 

 

عکس ۱۲، محل و مشخصه ی کنونی بخشی از کتیبه ی منتسب به شاپور اول در دیوار شرقی مکعب نقش رستم.

حالا به آخرین شاهکار حقه بازی احمقانه ی دانشگاه شیکاگو، در جعل عکس برای بنای سنگی مکعب شکل محوطه ی نقش رستم، رسیدگی کنیم که تمام آن ها را به قصد رد وجود سکوهای نیایش ساخته اند، سکوهایی که لااقل ده عکس مختلف از آن در مراجع متنوع چاپی و یا کامپیوتری موجود است. 

 

عکس ۱۳، عکس جدید تازه نصب شده در سایت دانشگاه شیکاگو از ضلع جنوبی مکعب در حین خاک برداری. سایت دانشگاه شیکاگو این نمای جنوبی را شرقی شناخته و خط یونانی حک شده بر آن را خط پارسی میانه معرفی کرده است!!!

به این عکس جدید نیز توجه کنید که اخیرا در سایت دانشگاه شیکاگو و به آدرس زیر نصب کرده اند:

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/KZ/8E6_4.html

پس از عرضه ی دلایل متعدد و محکم، دراثبات دست ساز بودن این عکس، که به قصد انکار  تخریب سکوهای نیایشی که پس از خاک برداری بر سه ضلع دیوارهای مکعب ظاهر شده بود، فراهم کرده اند، خواهید دید که این حضرات جاعل از فرط دستپاچگی به جزییات عکسی که خود ساخته اند، از نظر جهت جغرافیایی، نوع خط حک شده و نیز دیگر مراتب فنی آن توجهی نداشته اند. چنین نمونه هایی نشان می دهد که اسناد ارائه شده توسط این مراکز ایران شناسی تا چه حد با ولنگاری توام است، آن هم فقط به این دلیل که تصور ورود ناقدانه به کارهای خود را از سوی مردم شرق میانه نداشته اند و با ایجاد هیاهوهای بی دلیل در اطراف مشتی دوره گرد ارزان بها، و آراستن آن ها با القاب قلابی پروفسوران ایران شناس و مورخان و باستان شناسان پر آوازه، تا مهر تایید و اصالت تاریخی، بر هر افسانه ناپسند و سند ناممکنی باقی گذارند، فضایی را تدارک دیده اند چندان وهم آور که ورود به آن را برای زیر دستان داخلی شان توام با دلهره ای بی علاج می کرد.

باری، بر فراز عکس فوق نوشته اند: «ایران، پرسپولیس، نقش رستم، دکتر جرج کامرون درحال خواندن خط پارسی میانه، بر دیوار شرقی برج»!!!!!! این شرح به راستی که حکایت «خسن و خسین...» است. اولا این نه دیوار شرقی، که دیوار جنوبی است و اگر دیوار شرقی باشد، خط پارسی میانه بر آن نیست، بل آن خط را بر دیوار غربی حک کرده اند. وانگهی بر دیوار جنوبی، فقط کتیبه ی یونانی، آن هم با الفبای یونانی معاصر، که نوکنده بودن آن را بدون هیچ جدلی ثابت می کند، دیده می شود و نه خط پارسی میانه، یا به تعبیر دیگر پهلوی اشکانی!!! رعایت نکردن چنین نکات بارز و اولیه در شرح این عکس، نشان می دهد که خلاف تصورات کنونی، بر عرصه ی ایران شناسی ظاهرا پرجبروت و غیر قابل تعرض موجود، تا چه حد نادانی و بی دانشی و سمبل کاری و جعل در جریان است! چنان که همین سمبل کاری و پرت گویی را در معرفی تصویر دیگری از همین مکعب در همان سایت دانشگاه شیکاگو و به آدرس زیر می بینیم:

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/KZ/8E2_72dpi.html

در توضیح این تصویر نیز نوشته اند: «ایران، پرسپولیس، نقش رستم، برج مقابل صخره ها پس از خاک برداری، منظره ی جنوب شرقی». در حالی که عکس نمای شمال غربی مکعب را نمایش می دهد!!! تمام این نمونه ها برای آن عقب ماندگانی که توجیه های کنونی صادره از چنین مراکز نادانی را به مثال وحی منزلی در موضوع تاریخ ایران فرض می کنند، باید که ناقل درس آموزنده ای باشد، که نیست. چرا که غالب سران باستان پرستی باقی مانده و به عدم رفته ی ایران، سراسر عمر منحوس و عبث خود را در حالت «سر در آخوری» یهودیان سپری کرده اند. 

 

عکس ۱۴، نمایی از صورت کنونی ضلع جنوبی مکعب با کتیبه ای بزرگ به خط یونانی

این عکس اخیرا برداشته شده از بدنه ی جنوبی بنای مکعب را با کتیبه ی یونانی آن، با عکس قبل و به خصوص در آسیب های سنگ در زیر فلش های ۱ و ۲و ۳ مقایسه کنید تا اندکی با اندازه ی حواس پرتی و بی دقتی و درست تر بگویم بی سوادی مسئولین سایت دانشگاه شیکاگو آشنا شوید. این عکس هم دلیل دیگری است بر این که آثار کتیبه ی بر سنگ، به صورت سطرهای دنبال هم، در عکس های معمول از کتیبه ها قابل ردیابی است، در حالی که در عکس قدیمی که پیش تر و به شماره ی ۷ از دیوار شرقی مکعب دیدیم، خلاف وضعیت موجود، هیچ اثری از کتیبه نبود!!! باری، به فهرست حقه بازی های مندرج در عکس شماره ی ۱۳رجوع کنیم که نهایت سخافت عقل و اندیشه را در نزد جاعلان دانشگاه شیکاگو اثبات می کند:

۱. در این جا نیز، مقداری آوار در زیر فلش شماره ی ۴ دیده می شود، که سطح بالایی آن، پاخورده و بکر است، در حالی که به طور طبیعی دست کم باید پس از یک متر خاک برداری به این سطح رسیده باشند!!!

۲. در تصاویر متعددی، که پیش تر عرضه شد، به روشنی معلوم بود که فضای بیرونی اضلاع مکعب فاقد عوارض سایه ساز است، حالا کسی معلوم کند سایه های نامنظمی که بر بخشی از بدن کامرون و همکار ایستاده اش دیده می شود، تولید شده از چه عامل و عارضه ای است؟!!!

۳. در عکس، آفتاب از جنوب و از پشت سر کامرون و همکارش می تابد و کامرون را می بینیم که با تاباندن انعکاس نور آینه ای بر حروف کتیبه، ظاهرا مشغول اکتشاف دانشمندانه درباره ی آن است، اما  منبع و مخزن نوری که بر آینه ی دست کامرون می تابد، در حالی که آینه پشت به آفتاب گرفته شده، معلوم نیست!!!

۴. به انعکاس نور آینه در زیر فلش شماره ۷ بر دیوار دقت کنید که نه در جهت زاویه ی آینه است و نه نظم هندسی معینی دارد و آشکارا معلوم است که این بازتاب بی قواره ی نور را، با خراش دادن کامپیوتری قسمت کوچکی از کتیبه ساخته اند!!!

۵. کم ترین علت فیزیکی برای دو سایه ی منعکس شده بر زمین و دیوار، در زیر فلش شماره ی ۶ وجود ندارد. زیرا پاهای کامرون کاملا بدون آفتاب است و نمی تواند سایه ای بسازد و سایه ی موجود نیز هیچ تطابقی با بخش آفتاب خورده ی دست کامرون ندارد!!! و درست برعکس این سایه های بی هوده و بی مبدا، بطری آبی که سمت چپ کامرون روی زمین قرار دارد، از هیچ سمتی سایه ندارد !!!!

۶. منشاء سایه ی منعکس شده بر میز، در زیر فلش شماره ۵ نیز، که شباهتی با بدن و دست انسان دارد، معلوم نیست و بدون شک نمی تواند انعکاس اندک نور تابیده بر بدن و کلاه زن ایستاده در کنار کامرون باشد، که با در نظر گرفتن زاویه ی تابش آفتاب، چنان سایه ای پدید نمی آید!!!

۷. و از همه مضحک تر و بی آبرو کننده تر این که کامرون از اعضاء هیئت اکتشاف و تخلیه ی آوار اطراف مکعب نقش رستم نبوده و به اصطلاح کار بازخوانی کتیبه های قلابی مکعب، پس از جنگ جهانی دوم و مشخصا در سال ۱۳۳۴ شمسی و دو سال پس از کودتا آغاز شده است. کاری به این مطلب ندارم که اگر کامرون با چنان دقتی بر حروف کتیبه متمرکز شده پس چرا هنوز از کتیبه ی ضلع جنوبی مکعب ترجمه ای بیرون نیامده، بل فقط می پرسم چه گونه ممکن است ۱۵ سال پس از خاک برداری هنوز در کنار دست کامرون پشته ای خاک حفاری نشده، در محل فلش شماره ی ،۴ برای تلقین فقدان نیایشگاه ها، بر جای مانده باشد؟!!! 

بدین ترتیب برای دارندگان تفکر آزاد ملی و فرهنگی و بیرون گریختگان از حلقه ی تعصب باستان پرستی، حد بی ارزشی مراکز بزرگ ایران شناسی دانشگاه شیکاگو و میزان سعی جاعلانه ی آنان برای ایجاد توهم های جدایی ساز در ذهن مردم منطقه ی ما درباره ی ایران پیش از اسلام معلوم می شود.  

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در جمعه سی ام دی 1384 و ساعت 4:25

 

درماندگی دانشگاه شیکاگو [2]

 بدین ترتیب معلوم شد که پس از آوار برداری از اطراف مکعب نقش رستم، به جز دیوار ضلع شمالی، که در اشغال پله هایی برای ورود به تنها اطاقک محفظه مانند بنا است، در انتهای دیوار اضلاع جنوبی و شرقی و غربی، سکوهای بسیار ظریف و خوش ساخت آجری - سنگی پدیدار شد، که تصویر زمان خروج آن ها را در عکس شماره ۴ بخش اول این یادداشت دیدید.

در عکس های بعد محقق شد که باستان شناسان اعزامی از دانشگاه شیکاگو، به سرپرستی اریک اشمیت یهودی، به قصد تدارک اسناد جعلی، برای سلسله اختراعی ساسانیان و نمایش بی پیشینه ای از یک امپراتوری قدرتمند ماقبل اسلام در ایران و با قصد اصلی ستردن رد پای رخ داد پلید پوریم، پس از تخریب سکوهای نیایش اطراف مکعب، در فضای آزاد شده و مسطح زیر سکوها، و در انتهای عمودی دیوار اضلاع شرقی و غربی و جنوبی مکعب، به حک کتیبه هایی منتسب به شاپور اول و موبدی به نام کرتیر دست زده اند. بعد ها متن کتیبه ی کرتیر را در دنبال بررسی های ساسانی عرضه خواهم کرد، که در زمره ی بزرگ ترین بی هوده گویی های تاریخ است که از زبان یک صاحب منصب ایران باستان بیان می شود. اما اینک می خواهم دلایلی را در اثبات نوکنده بودن این کتیبه ها عرضه کنم، تا معلوم شود که این بزرگان باسمه ای و صاحبان کرسی های ایران شناسی، که در بخش اول این یادداشت ناتوانی آن ها در جعل عکس هم معلوم شد، در حک کتیبه های قلابی ساسانی تا چه اندازه با ناشیگری بیش تر، خود را تمسخر و روشن فکری بی مایه ی ما را تحقیر و تحمیق کرده اند.

بر ضلع جنوبی دیوار مکعب نقش رستم، کتیبه ی مفصلی با خط یونانی دیده می شود. کتیبه ای که با زبان سلیس، ماجرای مضحک نوکنده بودن خود را برای هر بیننده ی صاحب بصیرتی بیان می کند. نخست این که کتیبه را با خط یونانی معاصر و افزودن برخی انحناهای من درآوردی و دیده نشده در صورت معمول برخی از حروف، نقر کرده اند، که نمونه ی آن را در زیر می بینید. هیچ صاحب نظر یونانی دان، حتی پس از عرضه ی متن کامل این کتیبه به دانشگاه آتن، جز تمسخر، پاسخی برای مفهوم متن ارائه نداد و متفقا معتقد بودند که نه از واژه های منفرد و نه از مجموع متن، استخراج منظور معین تاریخی و غیر تاریخی ممکن نمی شود، چنان که تاکنون هیچ مرجعی برای این کلمات بی معنی تعریف و ترجمه ای عرضه نکرده است! باید از این حضرات پر مدعایی که بر مبنای همین کتیبه های جعلی بی معنا ومفهوم، مدعی حضور و وجود سلسله ی پراقتدار ساسانی در ایران پیش از اسلام شده اند، پرسید: بدون فهم معنای کتیبه ای، چه گونه از محتوای آن چیزی می گویید و از چه راه آن را به کسی متعلق می دانید؟ زیرا بسا بتوان به جد و یا تمسخر تمام گفت که احتمالا در این متن یونانی نوشته است: «هنوز دروغی بزرگ تر از حضور تاریخی سلسله ی ساسانی برای فرهنگ بشری تعریف نشده است»!!! و تا آن زمان که ترجمه ی ناممکن متن را به دست نیاوریم، ادعای وجود چنین تذکری در نوشته مردود نیست!!!   

 

عکس ۱: بخشی از متن یونانی حک شده بر ضلع جنوبی مکعب نقش رستم، به کرم خوردگی سنگ در میان نوشته ها دقت کنید.

۱. در این عکس یک کرم خوردگی کهن، به صورت پولکی مجوف، به پهنای تقریبی چهار حرف، در سنگ دیده می شود. عجیب که این پریدگی به هیچ حرفی در کتیبه آسیب نرسانده و در سطر سوم و چهارم به وضوح دیده می شود که حجار پس از رسیدن به این آسیب، نگارش را پس از پرش از روی آن ادامه داده است!!! چنین وضعی دو تعریف و امکان بیش تر ندارد: یا باید کتیبه را از ابتدا بر یک سطح معیوب نگاشته باشند، که برای یک امپراتور و یا حتی صاحب منصب جزء سیاسی و فرهنگی هم موجب سرشکستگی است و یا باید پذیرفت که حک کتیبه در دوران اخیر و پس از آسیب دیدگی سنگ، در اثر مرور زمان، انجام شده است. 

 

عکس ۲. بخش دیگری از کتیبه ی جنوبی مکعب زردشت به خط یونانی. دو خطه بودن کتیبه بسیار مضحک است!

۲. در این عکس، که بخش دیگری از همان کتیبه را نشان می دهد، با پدیده ی شگرفی در تاریخچه ی کتیبه کنی جهان مواجه ایم: کتیبه ی یونانی ضلع جنوبی مکعب نقش رستم با دو خط مختلف نوشته شده است!!! و از آن که معلوم نیست با چه نشانه این کتیبه را به شاپور اول ساسانی منتسب می کنند، تنها توضیحی که برای این شاه کار ندانم کاری در تدارک جعلیات ساسانی می توان عرضه کرد، این است که گمان کنیم در نیمه راه کتیبه کنی، بودجه ی استخدام یک خطاط ماهر در دربار شاپور به ته رسیده و ناگزیر ادامه ی کار را به مجری بد خط تری، که دست مزد کم تری می گرفته است، سپرده اند!!!  

 

عکس شماره ۳. قسمت دیگری از کتیبه ی یونانی دیوار جنوبی مکعب. در این جا نیز موقعیت حروف در میان کرم خوردگی سنگ بسیار دیدنی است.

۳. تمام توضیحات عکس شماره ی یک بر این عکس نیز منطبق است. در این جا نیز حکاک پس از برخورد با حفره ای، که بر اثر کهولت در سنگ ایجاد شده، در سه سطر پیاپی، کار ادامه ی حکاکی را پس از پرش از روی حفره ی ناشی از کرم خوردگی سنگ دنبال کرده و همان برداشتی را ممکن می کند که درباره ی تصویر شماره ی یک بیان شد، با این تفاوت که در این جا سعی حکاک در عدم برخورد با آسیب سنگ در سطر سوم، هنرمندانه تر است!!!  

 

عکس شماره ی ۴. نمایش یک بریدگی جدید در پانل کتیبه ی یونانی، که به کهولت سنگ مربوط نمی شود.

۴. در عکس بالا با یک بریدگی تازه و آسیب نو در میان کتیبه ی ضلع جنوبی مکعب نقش رستم مواجهیم. این بریدگی به سبب لبه های تیز آن کاملا جدید است و احتمالا به نیاز تدارک تکیه گاه داربست برای شست و شوی دیوار، با ابزار قلم از میان سنگ درآورده اند. با این همه در این جا هم هیچ حرفی به سبب این نقص بزرگ در سنگ معیوب و ساقط شده نیست!!! این بریدگی منظم، که آثاری از کهولت برخود ندارد، به همراه چند بریدگی منظم دیگر، که در عکس شماره ی ۱۴ قسمت اول این یادداشت به خوبی مشخص است، حاصل تصرفات سر خود و احمقانه ای است که اوباشگری و بی فرهنگی و شیادی و بی اعتنایی باستان شناسان یهودی دانشگاه شیکاگو، به میراث کهن دیگران، در این تنها بنای کاملا سالم دنیای کهن، به وجود آورده است. بی شک اگر بر این دیوار پیش از این دست کاری های رذیلانه کتیبه ای بود، باید که همراه بیرون کشیدن این سنگ از دیوار، بخشی از کتیبه نیز همراه آن تخریب شده باشد، که چنین نیست. مگر این که یا گمان کنیم شاپور اول ساسانی پس از اتمام خراب کاری های کارشناسان دانشگاه شیکاگو، با خروج از قبری که نمی دانیم در کجای جهان است، دستور حک کتیبه اش را داده و یا او را دارای ذوق و سلیقه ای آبستره در زمینه های هنری بیانگاریم که کتیبه نگاری بر روی سطوح سالم را نمی پسندیده است!!! 

 

۵. بزرگ نمایی عکس شماره ی ۴

۵. در این جا وسواس حکاک برای پرهیز از برخورد با حفره ی نوکنده در سنگ آشکار است و کاملا معلوم می کند که برای حفظ نمای کامل هر حرف، محاسبه ی لازم را در ادامه ی کار انجام داده است. در سمت چپ تصویر یک کرم خوردگی مورب و کهن دیگر دیده می شود که حجار یا آن را دور زده و یا از آن پریده است تا معلوم شود که از عمر حیله گری تدارک کتیبه ی ساسانیان قلابی و بی نشان، کم تر از هفتاد سال می گذرد!!! زیرا تصور این که امپراتوری بر دیواری با این همه حفره و آسیب و کرم خوردگی و پریدگی، در حالی که بسیاری از این سوراخ ها نوکنده است، کتیبه ای بنویسد، آن هم در حوزه ای که مملو از صخره های خارای آماده و مناسب کتیبه کنی است، حتی اگر آن امپراتور را شبحی به نام شاپور اول ساسانی بیانگاریم، ممکن و معقول نیست!  

 

۶. سند روشن و گویایی برای رسوا کردن کارشناسان و باستان شناسان مکتب دانشگاه شیکاگو!

۶. آن چه از این عکس تراوش می شود اعلام نهایت بی اعتنایی کارگزاران دانشگاه شیکاگو، به خرد ملی ما، در نحوه ی عرضه ی جعلیات شان است. آن ها به راستی خود را در میان مردمی بدون قدرت تشخیص بصری فرض کرده اند. در این عکس مبدا کتیبه ی منتسب به کرتیر دروغین و مسخره را در دیوار ضلع شرقی مکعب نقش رستم می بینید، که ۱۷ سطر است. کتیبه به خط قلابی پهلوی است که از راست به چپ نوشته می شود. کتیبه را درست از ابتدای بلوک سنگی دست چپ شروع کرده اند و تا سطر سیزدهم، که بلوک دارای شکاف نیست، ابتدای سطور منظم و زیر هم است، اما از سطر سیزدهم که ترکیدگی سنگ، ناشی از فشار گذشت زمان شروع می شود، حکاک کتیبه نیز برای عدم برخورد با مانع شکاف، ابتدای سطور را به نسبت زاویه ی ترکیدگی به داخل بلوک کشانده است!!! یک نگاه ساده به این تصویر معلوم می کند که این کتیبه را زمانی کنده اند که بلوک زمینه به صورت کنونی در آمده و آسیب های موجود را بر خود داشته است. حال اگر باستان شناسان بی دانش مرکز ایران شناسی دانشگاه شیکاگو و کاریکاتورهای داخلی آن ها معتقد به قدمت این کتیبه اند، از آن که نمی توان پذیزفت که یک صاحب منصب حکومت ساسانی درد دل های اش را به سنگی چنین آسیب دیده منتقل کند، پس باید گفت که حکاکان در اختیار دانشگاه شیکاگو نه خود شعور معمول و مصطلح آدمی را داشته اند و نه برای روشن فکران و دست اندر کاران مسائل میراث ما، کم ترین احتمال بروز تردید عاقلانه، سخت گیری فنی و طرح سئوال های مزاحم و روشنگر را داده اند.

چنین است سرنوشت غم بار مردم ممتاز شرق میانه که در ظهور هخامنشیان گرفتار گرداب نسل برافکن و تمدن شکن پوریم یهودیان شده اند و در دوران جدید نیز کارشناسان دوره گرد دانشگاه های کنیسه و کلیسایی غرب، که به سیمای باستان شناس و شرق شناس در آورده اند، کم ترین احترامی برای هستی و هویت این خطه قائل نبوده اند، که گهواره ی پرورش و رشد تمدن بشری شناخته شده است.

(ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در چهارشنبه پنجم بهمن 1384 و ساعت 16:51

 

درماندگی دانشگاه شیکاگو [3]

 سراسر مجلدات و مباحث مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران»، به ویژه قسمت هایی که در بررسی موضوع ساسانیان، با ارائه ی تصاویر و توضیحاتی، مقدمتا به «پیشینه های ناراستی» در داده های ایران شناسی جهان پرداخته ، قصد دارد تا نسل در راه و به خصوص کسانی را که در کار بازخوانی و یادگیری فردی یا رسمی و کلاسیک و دانشگاهی مقاطعی از تاریخ و باستان شناسی و مرمت و تاریخ هنر و معماری و از این قبیل امورات اند، به این مطلب عمده و اصلی متوجه کند که هر سخنی، از جانب هر شخص و بنگاهی، با قصد بیان هستی و هویت و تمدن و امپراتوری و دین و باور و سنت و فرهنگ ایرانی، در فاصله ی نسل کشی کامل پوریم تا طلوع اسلام در شرق میانه، بدون هیچ استثنا و مکثی، دروغ ساخت یهودیان است که به قصد پنهان نگهداشتن آثار ضد تمدنی اقدام پلید پوریم ساخته اند. رخ دادی که میان تمدن ممتاز و بی نظیر و موزون «ایران کهن»، پیش از پوریم، با تمدن اسلامی، به فاصله ی ۱۲ قرن، چنان گسستگی و انقطاعی ایجاد کرد که در حال حاضر هم، حتی به میزان یک واژه، از فرهنگ غنی پیش از پوریم، در فرهنگ اسلامی ۱۴ قرن اخیر، رد و اثری یافت نمی شود.

ایران شناسی کثیف و آغشته به انواع دغلی ها، دروغ ها، قصه ها و سند سازی های شیادانه ی موجود، به مدد کرسی های نوساز شرق شناسی، در نام دار ترین دانشگاه های کنیسه و کلیسایی غرب، در قرن اخیر، برای آن ۱۲ قرن سکوت، که برملا کننده ی وسعت قتل عام و نسل کشی یهودیان در حوزه ی شرق میانه است، با جعل و اختراع دوران مطلقا بی نشانی، با نام من در آوردی دوران «ایران باستان»، کوشیده است با ساخت و سفارش تابلوی رنگ و روغنی بزک کرده ای، از جوشش بی نشان حیات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و به راه اندازی و تدارک کارناوال عامیانه و احمق فریبی از افسانه و ادعاهای متنوع و ناممکن و با نام های ساختگی و نا مستند، همانند امپراتوری ساسانی و اشکانی، سکوت مطلق و محضی را که وسعت قتل عام پلید پوریم بر منطقه ی گورستانی و سوخته و تخریب شده ی ایران و بین النهرین کهن حاکم کرده بود، بشکند و منکر شود.

گام نخست این احمقان بی مقدار، زدودن و بی نشان کردن علائم عظمت تمدن «ایران کهن» و انتقال مبدا موجودیت ایرانیان، از آغازی ۷۰۰۰ ساله، به شروعی ۲۵۰۰ ساله و حضوری هخامنشیانه بود!!! هرچند وسعت و گستردگی و جلا و جوهر تمدن «ایران کهن»، این کوشش ضد تاریخی و فرهنگی آنان را درهم شکست و دیری نپایید که همان تقلای نارسا و مختصر گنج یابان و قاچاقچیان میراث کهن، موزه های جهان را با نشانه های قدرت تولید و تمدن و هنر و تکنیک و تفکر، در ایران پیش از پوریم، انباشت. در این سلسله یادداشت ها می کوشم تا نمودار مختصری از تلاش جاعلانه ی نمایندگان دانشگاه های غربی را، که در راس آن ها دانشگاه شیکاگو می نشیند، برای گم و محو و مختصر کردن مظاهر زیستی و مفاخر تمدنی بخشی از مردمی که در «ایران کهن» پیش از پوریم می زیسته اند، نشان دهم.

چنان که آشکار شده، بیش ترین سعی این اوباشانی که با نام باستان شناس، به سرکشی کلاشانه در بقایا و مانده های محیط های پیشین زندگی اقوام کهن ایرانی مامور شده اند، در ابتدا و حتی الامکان اختفا و انتقال سارقانه ی این آثار و در صورت ناموفق ماندن، تغییر نام و تعلق و هویت یافته ها و سرانجام پرهیز از رجوع به مراکزی بوده است که گستردگی و قدمت حضور و نیز غیبت ناگهانی آنان را علنی می کرد و این توطئه بیش از همه شامل تمدن بی بدیل ایلام کهن شد، که می کوشم دو تابلوی کوتاه ولی پرکار از تمدن ممتاز و نیز گسترش و پهنای آن امپراتوری بزرگ را، در دو یادداشت، ترسیم کنم.

اگر بر مبنای تکنیک معماری و کاربرد مصالح، به ویژه در معابد کهن ایلامی قضاوت کنیم، اینک با نمونه ی زیگورات های مانده در شوش و تخت جمشید و جیرفت و سیستان و سیلک، می توان مدعی شد که نیمه ی جنوبی جغرافیای کنونی ایران، در سیطره ی امپراتوری آرام و فرهنگ گستر ایلام بوده است، که مورخین دغل یهود، با ساخت جاعلانه ی مشتی افسانه و سند، در تلقین و تزریق روحیه ی تجاوز و تخریب و جنگ طلبی در آن امپراتوری متین ایران کهن، کوشش بسیاری به کار برده اند. اگر زمانی روح سالم هویت شناسی و تبیین تمدن ایران کهن، جای گزین هیاهوهای هخامنشی پرستی کنونی در مراکز رسمی شد، آن گاه معلوم می شود که فقط تخریبی را که فرانسویان، به عمد و با اعزام فواحش حریص و دزدان سیری ناپذیر آثار ایران کهن، از قماش دیالافوآها و مورگان، در خوزستان و شوش مرتکب شده اند، چندان وسیع و عمیق بوده و چنان به مثله و تخریب هویت شوش، آن پای تخت ایلام کهن منجر شده است، که بازساخت دوباره ی آن هرگز میسر نخواهد بود. تخریبی که به دنبال سال ها آزاد گذاردن دست حفاران غیر مجاز، هم اینک به همت ماموران رسمی و بی سواد میراث فرهنگی ایران، با مدد کارشناسان پنهان یهود، در جیرفت تجدید می شود.

پیش از این پاره ای اشارات که به دنبال خواهد آمد، در مجموعه «تاملی در بنیان تاریخ ایران» عرضه شده بود و اینک با توضیح و تصاویر بیش تر، عمدتا برای کسانی که به کتاب ها دسترسی نداشته اند، تجدید و تکرار می کنم و امیدوارم به خصوص آنان که ترم های بالای تاریخ و باستان شناسی را می گذرانند، اگر بال مگسی غیرت قومی و ملی و مردمی و فرهنگی دارند، ذره ای به پیشینیان و آیندگان احساس تعهد می کنند و خردلی با حقیقت سازگاری دارند، به خود آیند و اگر طعم غذای فاسد مطبخ ایران باستان، که به معده ی آنان گوارا آمده، اجازه داد، در جمع آوری این سفره ی یهود پهن کرده در موضوع هویت و دیرینه ایرانیان دستی برآورند و بجنبانند، و به جبران نادانی های پیشین، در بیان هستی ممتاز ایران کهن و در تکمیل آن، تمدن اسلامی، قدم و قلمی بردارند.

باری، بر فراز این تصویر که به آدرس زیر در سایت دانشگاه شیکاگو آمده،

 http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/TRE/3A7_4.html 

 

عکس ۱. نمای بزرگی از محوطه ی جنوبی زیگورات عظیم و ایلامی تخت جمشید. در این عکس پهناور فقط بقایای بنای سنگی و نیمه تمام هدیش خشایارشا به هخامنشیان متعلق است و جز آن سراسر محوطه از بقایای ابنیه ی خشتی آجری ایلامیان پوشیده است.

نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، نگاه عمومی به محوطه ی خزانه، با دور نمایی از محوطه ی باز سازی شده ی حرم». صرف نظر از نام گذاری احمقانه ی خزانه و حرم، بر این بقایا، در این جا چیزی از محوطه باز سازی شده ای که می گویند، معلوم نیست و آن چه می بینیم بقایای مجموعه ای از ابنیه ی خشت و آجری ایلامی مکشوف و در حال اکتشاف است، که بنای بی قواره و ناموزون و بی معنای سوله مانند و ظاهرا محل سکونت باستان شناسان، در دوران جدید، که در واقع برای اختفای آثاری از مدخل و ورودی معابد بزرگ ایلام، فضولانه ساخته اند، و نیز بنای نیمه تمام و مضحک هدیش خشایارشا از دوران قدیم، آن ها را از شمایل و هویت انداخته است. در این محوطه ی پهناور جز همان بنای هدیش هیچ اثر آشکار دیگر هخامنشی دیده نمی شود و یکسره با محیط ها و ابنیه ی ایلامی مواجهیم که یا از میان آوار بیرون آورده اند و یا هنوز در زیر تپه های بلندی از خاک مدفون اند.

بر فراز این عکس هم که به آدرس زیر در سایت دانشگاه شیکاگو ثبت است

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/TRE/3A10_4.html 

 

عکس ۲. بخش شرقی محوطه ی موسوم به خزانه. در این عکس نقش دو نمونه از محراب های دالبری و مقدس ایلامی را بر دیوارهای مقدم عکس شاهدید.

نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، محوطه ی خزانه، نمای بیرونی حصار شرقی، با دورنمایی از موطه ی بازسازی شده ی حرم». به راستی که خود داری از نثار ناسزای مستقیم به تلقین کنندگان این موهومات نامعلوم، برای معرفی هویتی چنین آشکار، بسیار دشوار است. در این نمای نزدیک تر از بقایایی که در شرق محوطه و سکوی زیگورات ایلامی تخت جمشید یافته ایم، مجموعه ای از مکان های عمومی و مسکونی مورد نیاز زائران معابد زیگورات را می بینیم که تنها دو الگوی آرایشی محراب های ایلامی در محوطه ی مقدم عکس، برای معرفی صاحبان اصلی این بقایا کفایت می کند. آیا چه مقدار بی شرمی لازم است تا بر این نمودارهای محرز ابنیه ایلامی نام حصار حفاظتی تخت جمشید بگذارند؟!! در این عکس هم هیچ نمای باز سازی شده ای از مجموعه ای که خود حرم نام گذاری کرده اند، پیدا نیست و احتمال می دهم که منظور آن ها بنای سنگی در زیر سوله پنهان کرده ای بوده است، که در حال حاضر موزه می نامند!

در بالای این نمای برجسته، از بقایای ابنیه ی ایلامی تخت جمشید هم، که به آدرس زیر در سایت دانشگاه شیکاگو ثبت است،

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/TRE/3A12_4.html 

 

عکس ۳. بخش دیگری از ابنیه ی ایلامی قسمت شرقی محوطه ی موسوم به خزانه. به گمان من این همه زیر ستون سنگی و بدون حتی یک نیم قلمه ستون، ایجاد فضای شبه هخامنشی در یک محوطه ی ایلامی است. در عکس به خوبی معلوم است که ایران شناسان کلاش مشغول برچیدن یک دیوار حمال میانی و کاشتن زیر ستون به جای آنند تا از نظر فنی، لزوم و ضرورت این زیر ستون ها را تلقین کرده باشند. در ابنیه ای که در انتهای عکس برپاست، پاره ای از دیوارهای حمال میانی در جای خود قرار دارد.

نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، خزانه، سالن ۴۱، در نگاهی به شمال و شرق». بدون کم ترین اعتنا به توجیهات و توجهات و نام گذاری آنان، کافی است به این دیوارهای بلند و عریض خشت و آجری چشمی بیاندازیم تا معلوم شود که این ابنیه نه فقط کم ترین ارتباطی با معماری سنگی هخامنشی ندارد، و نه فقط با هیچ تمهیدی حصار نامیدن آن ها ممکن نیست، بل از مجموعه ای زیستی و تدارکاتی با محیط ها و محوطه های متنوع خبر می دهد که با استفاده از مصالح بومی برای مقابله با شرایط دشوار جغرافیای محل ساخته اند. باستان شناسان مغرض و مکار یهودی، که این ابنیه را از زیر آوار بیرون کشیده اند، درباره ی این محوطه ی معروف به خزانه چندان مهمل به هم بافته اند، که گردش چند باره ی این مجموعه ابنیه، از شرق به غرب و از جنوب به شمال، در عهد هخامنشیان، فقط یکی از مضحک ترین آن هاست!!! دسترسی به اشیایی که آن ها در این محوطه ی پهناور و کهن یافته اند، جز یکی دو پاره آثار مفرغی ایلامی هنوز میسر نبوده است و درباره ی همان چند پاره شیء غیر هخامنشی که به عنوان یافته هایی از این مجموعه عرضه می کنند ، از آن که کاملا متعلق به مردم پیش از هخامنشی است، توضیح داده اند بقایای اشیایی است که سربازان هخامنشی در جنگ ها، از بومیان ایران کهن به غنیمت می گرفته اند!!!!

و بالاخره در بالای این عکس هم که به آدرس زیر در سایت دانشگاه شیکاگو ثبت است

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/TRE/3B1_4.html 

 

عکس ۴. نمایی از محوطه ی میانی موسوم به خزانه با دیوارهای عریض خشتی و محوطه های کلاسیک ایلامی. در این عکس غیر طبیعی بودن استقرار زیرستون های سنگی و تدارک مقدمات کاشت مصنوعی آن ها آشکار تر است.

نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، محوطه ی خزانه، قسمتی از غرب سالن ۳۸، با نمایی از بازسازی کف و نگاهی به سمت جنوب غرب». درست تر می بینم که درباره ی این بقایای ایلامی محوطه ی شرقی تخت جمشید، که در واقع قسمتی از ابنیه ی خدماتی متعلق و ملحق به زیگورات و معابد ایلامی تخت جمشید است، به عنوان اعتراض و افسوس بر انهدام کامل آن ها به دست باستان شناسان بی شرف غربی و در راس آنان اریک اشمیت یهودی کثیف و غارتگر و ول گرد و بی سواد، سکوت کنم. در حال حاضر از این همه نمای بی نظیر کهن و نیز بقایای ممتاز تر دیگری که در مساحتی کلان در محوطه ی تخت جمشید یافته اند، خشتی باقی نگذارده اند و تمام أن ها را به کلنگی تخریب و نابود و بی نشان کرده اند که قصد انکار هستی متمدنانه و یگانه ی پیش از پوریم ایرانیان، و امحاء رد پا و عواقب ضد تمدنی جنایت بی دلیل و بنیان برافکن یهودیان در ماجرای پلید پوریم را داشته اند.

قدمت عکس از مدل کامیونی معلوم می شود که در تصویر آمده و به قبل از جنگ دوم جهانی دوم متعلق است. هنوز بقایایی از اندود گچ بر دیوارها باقی است و قابل تامل ترین مطلب، توجه بهپایه ستون هایی است که در تعداد زیاد بر کف سالن ها نشانده اند. مورخ با ملاحظه ی پهنای دیوارها و نیز علامت هایی که برای نشاندن پایه ستون ها کاشته اند، وجود این همه پایه ستون سنگی، در حالی که حتی یک قلمه ستون کوتاه را نیافته اند، طبیعی نمی بیند و بیش تر مایل است که این پایه ستون ها را انتقالی بداند که در محوطه ی یونانی بیرون از صفه ی تخت جمشید به وفور وجود داشته و اینک حتی نمونه ای از آن ها باقی نیست. در این صورت یافتن تکنیک پوشش سقف، در این مجموعه ی کاملا خشت و آجری، بر وسعت توانایی های فنی و معماری ایلامیان، علاوه بر آن چه اینک می دانیم، خواهد افزود و از آن که بی تردید این محوطه های ایلامی، پیش از هجوم هخامنشیان، به طور کامل مورد بهره برداری بوده، احتمال دوم این است که اوباشان ایران شناس دیوارهای میانی سر حمال های سالن ها را برچیده اند، تا ضرورت زیر ستون های سنگی را، که نصب آن ها در حال حاضر هویتی شبه هخامنشی به محوطه بخشده، الزامی بنمایانند. اما این مطلبی است که به دقت بیش تری برای عرضه ی نهایی نیازمند و به آینده موکول است. (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در جمعه هفتم بهمن 1384 و ساعت 11:53

 

درماندگی دانشگاه شیکاگو [4]

 زمانی خواهد رسید که مهار مدیریت فرهنگی، در سرزمین ما، به دست و اختیار چنان نیروهایی قرارگیرد، که با توان و توجه و اشتیاق لازم، به مباحث کلان ملی و در راس آن ها هویت شناسی ایرانیان وارد شوند. نیازی که با شناخت و آشنایی با دست اندر کاران کنونی، در عرصه ی فرهنگ، تا مدت های مدید، همچنان بی پاسخ خواهد ماند. گمانم بر این است، و ملاحظات و ملاقات های روزمره دائما تایید می کند که صاحبان خرد و گریختگان از چنبره ی تعصب قومی و ملی و مذهبی، به دنبال انتشار مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران»، به همان میزان امید بازگشت به سلامت اندیشی منطقه ای، ملی و قومی را در خود زنده می بینند، که از وسعت رسوخ دروغ در ذهنیات و ادبیات موجود افسرده اند و آن کسان که به عمق فاجعه فرود کرده اند، بیش از همه نسبت به مراکز فرهنگی غرب و در صدر آن ها موسسات ایران شناسی جهانی، حسی از خشم و نفرت خاموش ناشدنی و بالاتر از آن انتقام جویی را بیدار می بینند و انتظار زمانی را می کشند که اعتراض ملی ما جهانیان را به ماهیت و بی فرهنگی مطلق حاکم بر اسلوب رفتار غرب با هستی و هویت دیگران، تا حد مامور کردن نمایندگان اعزامی خود، برای تخریب مانده های باستانی، حک کتیبه ی کهن قلابی به قصد اختراع امپراتوری بی نشان ساسانی، تدارک ابنیه ی باستانی جدید ساز، نظیر آن چه در پاسارگاد با نام کاخ های کورش ناظریم، و بالاخره نصب عکس های وصله پینه دار در سایت های کامپیوتری نو پدید، آشنا کند تا معلوم شود که گذشت زمان ذره ای تمایل به بازنگری در رفتار خیانت آمیز، نسبت به همه چیز دیگران، در غربیان به وجود نیاورده و تا زمانی که مهار این مراکز به اصطلاح دانشگاهی در اختیار اورشلیم است، همچنان به وجود نخواهد آورد.

اینک سراغ اسناد دیگری می روم تا با رفتار سفاکانه ی ماموران فاشیست مسلک اعزامی از دانشگاه شیکاگو، به محوطه های کهن ایران آشناتر شویم و آشکارتر شود که آنان تا چه حد با مانده های کهن ما، دشمنی وحشیانه و بی ترحمی کینه توزانه روا داشته اند و برای پنهان ماندن تمدن دیرینه و ممتاز خطه ی ما و نیز سرپوش گذاردن بر نسل کشی هولناک یهودیان، در ماجرای پلیدی که خود پوریم نام داده اند، تا کجا به سفاکی فرهنگی دست زده اند و چه گونه به رفتارهای چاله میدانی و اعمالی متوسل شده اند که علی رغم عناوین دانشگاهی، تعلق و تعهد و تبعیت آن ها را به اجداد «دزد دریایی» خویش مسلم و اثبات می کند.

بر فراز عکس زیر که به آدرس:

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/MSP/4F6_4.html 

 

عکس ۱. نگاهی به ارتفاعات سه گنبدان در پس زمینه ی عکس، موقعیت این آثار را، که با فاصله ی کمی از دیوار شمالی، در بیرون سکوی تخت جمشید قرار داشته است، معلوم می کند.

در سایت دانشگاه شیکاگو ثبت است، نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، استحکامات،حفاری دیوار، با نگاه از تل های کوچک سمت جنوب شرقی». دانشگاه شیکاگو بر این بقایا بدون اندک اشاره ای به صاحبان اصلی آن، که ایلامیان اند، برای گم کردن رد، نام بی معنای «استحکامات» گذارده است. با اندک دقتی، همان شکاف های فلش شکل و همان نقش محراب های مطبق را، که پیش تر در بقایای ایلامی به اصطلاح محوطه ی خزانه دیده بودیم، در دیوارهای سمت راست این تصویر هم خواهید یافت. ورودی های متعدد به درون اتاق های عزلتگاه مانند، اهمیت شناسایی دقیق این محوطه را معلوم می کرد، اگر ایران شناسان یک چشم و بی چشم و روی دانشگاه شیکاگو، اجازه ی بقا به این بقایا می دادند و تا آخرین خشت و آجر، بر نمی چیدند!

بر بالای عکس زیر هم که به آدرس:

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/MSP/4F7_4.html 

 

عکس ۲. گذرگاه و مکان های زیستی ایلامی، در محوطه ی بیرونی و نزدیک دیوار شمالی صفه ی تخت جمشید، که باستان شناسان بی پرنسیب دانشگاه شیکاگو. زائد تشخیص داده تخریب کرده و دور ریخته اند.

نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، استحکامات، گذرگاهی در شرق دیوار شمالی صفه». دزدان دریایی دانشگاه شیکاگو، که با لباس مبدل حفار و باستان شناس، به اقیانوس تمدن ایران کهن وارد شده اند، بدون هیچ رحمی، این چشم درخشان دیدار از هستی ایلامیان کهن در فارس کنونی را، از حدقه درآورده اند و درحال حاضر خاک اندازی از خاک این گذرگاه و نظایر آن را در محوطه ی شمالی خارج از صفه ی تخت جمشید باقی نگذارده اند! آیا سازمان عریض و طویل میراث فرهنگی از این آثار نابود شده بی خبر است، که هنوز هم همین الواط به سیمای ایران شناس درآمده را به کشور فرا می خواند و از آن ها قدردانی می کند؟! برای مورخ مسلم است که اگر کارشناسان دانشگاه شیکاگو، قادر می شدند این بقایای آشکارا ایلامی و آن چه را در قسمت جنوب شرقی تخت جمشید قرار داشت، با هر تمهید، به هخامنشیان منتسب کنند و متعلق بدانند، اینک شاهد آرایش هر روزه ی آن ها بودیم و دچار سرنوشت انهدام نمی شدند. اما حالا سئوال این است که صرف نظر از تعلق و تملک این بقایا، به این یا آن قوم و سلسله و تمدن، بی شرفانی که به صورت باستان شناس از دانشگاه کنیسه و کلیسایی شیکاگو به ایران اعزام شده اند، با چه مجوز و به چه دلیل دست به تخریب آن ها زده اند؟!

بر بالای این عکس هم که به آدرس زیر:

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/MSP/4G5_4.html 

 

عکس ۳. با نگاهی به ارتفاعات سه گنبدان در پس زمینه ی عکس، و جاده ی قدیم شیراز - اصفهان، که پیش تر از کنار بقایای تخت جمشید می گذشت، معلوم می شود که این محوطه ی گورستانی درست در کنار آن بقایای ایلامی قرار داشته است، که در تصویرهای بالا عرضه شد. از این جاده هنوز هم به عنوان راه فرعی ورود به تخت جمشید از سمت شرق، استفاده می شود.

نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، گورستانی باز در تخت جمشید، نزدیک راه اصلی اصفهان شیراز». این آغاز باز شکافی محوطه ای در کنار دیوار شمالی تخت جمشید و درست ملحق به آن بقایای ابنیه ی ایلامی است، که پیش تر تصاویری از آن ها عرضه شد. هیچ گزارشی از این عملیات ارائه و یافت نشده تا معلوم شود این حفاری بر مبنای کدام مجوز، در چهارچوب چه توافق و به وسیله کدام کارشناس و سرپرست حفاری انجام شده و نمی دانیم انتخاب این محوطه ی باز ظاهرا بدون عوارض برای حفاری و پیش تشخیص آن به عنوان یک گورستان، بر اساس کدام اطلاعات و گمانه صورت گرفته، ولی تعقیب تصاویر آن ما را به این برداشت نزدیک می کند که کار روی این گورستان نیز، هدفی جز مخفی کردن تعلق پیشین منطقه ی تخت جمشید به زیگوراتی از امپراتوری وسیع ایلام نداشته است. آن ها با جست و جوی سمج اطراف تخت جمشید کوشیده اند تا با یافتن و انهدام هر نشانه ایلامی، و در مواردی نیز آثار یونانی، کوچک ترین مزاحمی برای توهم امپراتوری هخامنشی باقی نگذارند.

در بالای این عکس هم که به آدرس زیر:

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/MSP/4G6_4.html 

 

عکس ۴. بخشی از تابوت های سفالی، که هر تردیدی برای تعلق این گورستان به ایلامیان را برطرف می کند. تابوت هایی که نظایر آن را در دیگر محوطه های ایلامی و به وفور در شوش یافته ایم.

در سایت دانشگاه شیکاگو ثبت است، نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، گورستانی در تخت جمشید، گروهی از قبور قسمت شمالی». تذکر دانشگاه شیکاگو به این یافته ها در بخش شمالی گورستان ایلامی بیرون از محوطه ی تخت جمشید، توجه به عوارض زمین های اطراف و نیز قدمت و کثرت بی تردید از حضور مجتمع های زیستی درحوالی زیگورات کهن ایلامی در تخت جمشید، معلوم می کند که گرچه در این عکس ها نمونه های مختصری از حفریات در این گورستان ارائه می شود، اما طبیعی است تصور کنیم که این گورستان دایره ی بزرگی در دوسوی جاده ی شیراز - اصفهان را، بر مبنای عوارض آن در عکس، در بر می گرفته است. آن چه در این تصاویر می تواند توجه محقق را جلب کند، سمت قرار گرفتن یکسان تابوت ها و نیز تدفین در فاصله ی نزدیک به سطح زمین است، که به نیم قد آدمی نیز نمی رسد. زیرا از آن که این تابوت ها پیوسته دارای درپوش سفالی محافظ بوده، بیم دسترسی حیوانات به جنازه، به خاطر دفن در عمق اندک را، منتفی می کرده است.

در این تصویر نیز که به آدرس زیر:

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/MSP/4G7_4.html 

 

عکس ۵. تعداد دیگری از تابوت های یافت شده در بخش شمال شرقی گورستان ایلامی بیرون از محوطه ی تخت جمشید.

نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، گورستانی در تخت جمشید، گروه دیگری از قبور قسمت شمال شرقی گورستان». توجه کنیم که هرگز تابوت های سفالی ایلامیان از اشیاء مورد علاقه ی میت تهی نبوده، به طور معمول، این تابوت ها حاوی نمونه های ارزشمندی از ادوات مصرفی، زیور آلات ارزشمند و نیز مظاهر ایمانی و دینی مرده بوده است، که در این تصاویر اثری از آن ها پیدا نیست!!! درعین حال بنا بر نمونه های یافت شده در شوش، تمام این تابوت ها باید که با درپوش سفالی پوشانده شده باشد، که در عکس هیچ تابوتی را با درپوش نمی بینیم. اصرار دانشگاه شیکاگو در مخفی نگهداشتن ظاهر این درپوش ها، بی تردید علتی جز وجود نقشی آشکارا ایلامی بر آن ها نداشته است. آن دشواری که پس از پیدا شدن این تابوت ها برای حقه بازان در سیمای کارشناس و باستان شناس دانشگاه شیکاگو پدید آمده، به سهولت قابل درک است. زیرا بخشیدن و متعلق دانستن این تابوت ها به هخامنشیان، به جهات متعدد و به ویژه ادعای پیشین آن ها در زردشتی شمردن هخامنشیان، ممکن نبوده و توضیح قابل درکی نیز برای وجود این آثار ایلامی در اطراف تخت جمشید نداشته اند. بدین ترتیب به ترین راه خلاص کردن خود از این بقایا را، سرقت اشیاء داخلی تابوت ها، انتقال مخفیانه و دزدانه برخی از شواهد آن به اروپا، و انهدام کامل دیگر مانده های این قبرستان یافته اند!!!

و بالاخره در این عکس هم که به آدرس زیر:

http://oi.uchicago.edu/OI/MUS/PA/IRAN/PAAI/IMAGES/PER/MSP/4G8_4.html 

 

نوشته اند: «ایران، تخت جمشید، گورستانی در تخت جمشید، نمای نزدیک یکی از تابوت ها، با درپوش برداشته شده». این تصویر پایانی از تراژدی دنباله داری است که تجاوزات کهن یهود و عوامل فنی معاصر آنان در دانشگاه های کنیسه و کلیسایی غرب، بر مردم ممتاز شرق میانه روا داشته اند. آن ها پیشینیان و اجداد و اقوام کهن ایران را در قتل عام پوریم تا آخرین جنبنده نابود کردند و صد سال است که بی مایگان ول گرد مامور آنان، با عناوین کارشناس و باستان شناس دانشگاه های غربی، و متاسفانه با کمک و همراهی و همرایی گروهی خود فروخته ی خودی، مشغول نابود سازی علائم حضور متمدنانه ی آن پیشینیان و اقوام اند. آیا سرانجام چه کس و در چه زمان شجاعت و شعور آن را خواهد داشت که ادعا نامه ی ملی ما را، علیه تجاوزات شرم آور و آشکار دانشگاه های غربی، به تاریخ و میراث و هویت ایرانیان، صادر کند؟!

بدین ترتیب این گورستان معدوم شده ی ایلامی، درست بیرون از دیوار شمالی تخت جمشید، مستند محکم دیگری بر این مدخل شمرده می شود که پیش تر درباره ی ایلامی بودن سکوی تخت جمشید در قسمت اول بررسی های ساسانی عرضه کرده بودم. (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در یکشنبه نهم بهمن 1384 و ساعت 9:44

 

درماندگی دانشگاه شیکاگو [5]

 «غم نامه ی شگفتی آور محوطه ای که امروز پاسارگاد می شناسیم»

اریک اشمیت را باید از مهره های اصلی خراب کاری در تاریخ و باستان شناسی ایران، از زبده ترین فرمان برداران اورشلیم و از بزرگ ترین ماموران دانشگاه شیکاگو، برای انهدام محوطه های ایران کهن بشماریم که اقدامات او در برچیدن آثار ایلامی تخت جمشید، حک کتیبه ی ساسانی بربدنه ی مکعب نقش رستم، تغییر هویت کهن پاسارگاد کنونی، که نمی دانیم پیش تر و در زمان های دور چه می نامیدند و بالاخره از بزرگ ترین سارقان آثار یافت شده در مراکزی دانست که زیر نظر او حفاری می شد.

از اوائل این قرن شمسی، دیگر اهمیت کنترل نبض کاوش های باستانی در ایران، که مدفن آشکار و پنهان چندین رابی بزرگ صاحب کتاب در تورات و مرکز اصلی اجرای جنایت وسیع پوریم است، چندان برای یهودیان آشکار شد، که برای تغییر هویت مردم ایران و تدوین تاریخ تازه ای برای آنان، تمهیدات متعددی را به روالی چیدند که به امحاء و انکار آثار و نشانه های هستی کهن ایرانیان پامال شده در آدم کشی پوریم بیانجامد، به استقرار هخامنشیان در جای آنان منجر شود، موجودیت اجداد هفت هزار ساله ی ما پنهان بماند و مدعی پوریم به وجود نیاید.

چنین بود که ناگهان، تمام دستگاه سیاسی و فرهنگی رضا شاهی، دمیدن در شیپور بد صدایی را آغاز کردند که پیش درآمد سرود باستان ستایی و فارس پرستی کنونی را می نواخت و مراکز آموزش، نگاه ها را به ۲۵ قرن پیش باز گرداندند، که گرچه در آن کورش مشغول تخریب بابل، مادر شهر تمدن بشر، با قصد آزاد کردن اسیران و ثروت یهودیان بود، اما روشن فکرانی از قماش بهار، که چشم به آخور تازه و علیق فراوان آن داشتند، او را آزاد کننده ی بشر و نجات دهنده ی ایرانیان از توحش پیش از هخامنشی می شمردند و هنوز هم می شمرند!!! باید اریک اشمیت را از صحنه گردانان اصلی و پاسارگاد را از عمده ترین سن های دکوربندی شده ی این نمایش فرهنگ فریب و حقیقت کش در موضوع سرنوشت مردم شرق میانه شناخت.

«روزی مری هلن به من گفت که مایل است برای گروه های باستان شناس یک بخش هوایی تاسیس کند. به همین منظور از لوین بی برینجر برای مشاوره دعوت کردیم تا افکار پراکنده ی ما را انسجام بخشد. او هواپیمای دو باله ای با ویکو کابین در نظر گرفت که برای عکس برداری هوایی کاملا مناسب بود. سرعت اندک آن در هنگام فرود و از زمین بلند شدن سریع آن سبب می شد که برای اکتشافات درمناطق مرتفع، یعنی در جاهایی که امکان فرود به راستی دشوار است، مزیت داشته باشد». (اریک. ف. اشمیت. پرواز بر فراز شهرهای باستانی ایران، ص ۲۱).

ظاهرا این خانم که معلوم نیست به کدام علت نگران اکتشافات باستان شناسی در ایران بود، برای وسعت و سرعت کار، هواپیمایی به همسرش اریک اشمیت هدیه می کند! اشمیت پس از اتمام ماموریت عکس برداری های هوایی اش، در فاصله ی سال های ۱۹۳۵ و ۱۹۳۶میلادی، هواپیما را به دولت ایران بخشید تا معلوم شود دلواپس اصلی برملا شدن موجودیت کهن ایرانیان و قربانیان پوریم، نه همسر اشمیت، که علی القاعده چنین ثروت گزاف و چنین گشاده دستی را نداشته، بل شورای جهانی یهود بود که برای ایجاد انحراف در اندیشه ی تاریخی ایرانیان و به امید سودی که سال هاست به کیسه ی آنان سرازیر است، سرمایه های فرهنگی و مالی بزرگی را به جریان انداخته بودند.

اینک مورد نظر من استناد به یکی از نخستین عکس های از آسمان گرفته ی اشمیت از محوطه های باستانی ایران است. تصویر زیر از پاسارگاد، گرچه مبنای تصرفات برهم زننده ی هویت و راه نمای بنا سازی های بعدی آنان قرار گرفت، اما برای اثبات امروزین نادرستی ها و اعمال حیله گرانه ی مجریان دست اندر کار این کج روی های مفتضح فرهنگی و در راس آن ها دانشگاه شیکاگو نیز کار برد دارد. 

 

عکس ۱. نمای هوایی پاسارگاد که اشمیت، ۷۰ سال پیش، در ساعت ۷ صبح روز ۲۸ سپتامبر ۱۹۳۵ از محوطه ی پاسارگاد گرفته و در صفحه ی ۱۱ جلد اول کتاب تخت جمشید خود چاپ کرده است.

از مزیت های عکس فوق این است که نام گذاری نقاط تاریخی، فلش جهت نما و مقیاس مساحت، بر اصل آن ثبت است و به رجوع های مختلف نیاز ندارد. برای سهولت گفت وگو درباره پاسارگادی که در این عکس از منظر هوایی پیداست، آن را به پنج محدوده و محوطه و محیط تقسیم کرده ام، که یک به یک بررسی خواهم کرد.

محوطه ی شماره ی ۱. در این محوطه با دو بازمانده معماری باستانی مواجهیم که با نگاهی به مشخصات ظاهری و نیز یافته های متعدد باستان شناسی، از سکه و ظروف و زینت آلات و نشانه های بسیار دیگر، در این محوطه، که ازجمله در کتاب پاسارگاد آستروناخ ثبت است و نیز سبک و مصالح و علامت گذاری های معماری و فنی با حروف یونانی، تقریبا بدون هیچ تردید می توان آن را محوطه ای یونانی معرفی کرد. در عکس زیر با نمای بزرگ تر از همین ناحیه، که به عنوان تصویر شماره ی ۱۵ در کتاب «پرواز بر فراز شهرهای باستانی ایران» آمده، محل فلش شماره ی ۱ به یکی از این دو بازمانده ی معماری اشاره می کند، که در زمان ما تل تخت و یا تخت سلیمان نام داده اند. اثر دوم و شگفت آور این محیط، حصار طولانی و پرکاری است که تقریبا در مربعی به اضلاع یک و نیم کیلومتر، با برج های متعدد دیده بانی و دفاع، در اطراف محوطه ی تل تخت کشیده اند. 

 

عکس ۲. تل تخت و حصار اطراف آن، که محل و امتداد آن را اشمیت با نقطه چین معلوم کرده و رد آن در تصویر هوایی قبل نیز دیده می شود.

اشمیت در توضیح این عکس که در ۲۸ سپتامبر ۱۹۳۵ از ارتفاع ۲۱۹۶ متری برداشته و در زیرنویس آن آورده است:

«نه ما و نه هیچ کس دیگر که پیش از این قدم در محوطه ی پاسارگاد گذارده بود، متوجه دیوار استحکامی کثیر الاضلاعی، که روی عکس عمودی مشخص است، نشده بود. این عکس می تواند نشانه ای از آثار مهم محصور در آن باشد، که حتی در این عکس هم قابل مشاهده نیستند». (!!!)

هنوز کسی این عکس را جدی نگرفته و به دنبال بقایای مصالح این حصار عظیم نبوده، تا احتمالا هویت روشن تری از آن آشکار شود، این حصار نه در محوطه ی کنونی پاسارگاد، که با مقبره و کاخ های قلابی کورش شناخته می شود، بل بیرون از محدوده ی معروف و موجود بالا برده اند. عجیب این که در درون این حصار عظیم، کم ترین اثری از هستی و حضور آدمی و مظاهری از هیچ گونه فرآورده ی تمدنی نیست که ارزش حفاظت و حصارکشی داشته باشد و عجیب تر که اشمیت حصار را به گرد محوطه ی کنونی پاسارگاد فرض کرده است! بار دیگر به رد این استحکامات در عکس اصلی توجه کنید تا نیروی عظیمی، که ظاهرا بدون هیچ سبب مادی صرف ساخت آن شده، قابل ارزیابی شود. آیا یونانیان قصد ایجاد تاسیسات تازه تری، علاوه بر آکروپلیس نیمه تمامی که اینک تل تخت می خوانند، در درون این استحکامات داشته اند، که آزادی آتن و اشتیاق بازگشت به یونان، ادامه و تکمیل ساخت و سازها را تعطیل کرده است؟!! بدین ترتیب محوطه ی شماره ی یک در مجموعه ای که اینک پاسارگاد کورشی معرفی می کنند، یک حوزه ی بکر برای ارزیابی دوران حضور یونانیان در ایران است که مسلما هزینه کردن برای آن، مقدم تر از چوب کشی پر خرج و مسخره و بی هوده در مسیر عبور بازدید کنندگان تخت جمشید است!

محوطه ی شماره ی ۲. در این محوطه که بنا بر مقیاس موجود در عکس، مربعی با اضلاع تقریبی ۱ کیلو متر است، چهار بنای اصلی پاسارگاد قرار دارد که اینک به محور تبلیغات کورشی در ایران بدل شده است. در شمال غرب این مربع، به تک دیوار سنگی بنایی بر می خوریم، که در عکس برج معرفی شده، برخی آن را زندان می نامند و کسانی هم، نمی دانیم چه گونه کشف کرده اند که این بنا را باید مقبره ی کمبوجیه فرزند کورش دانست!!! بنای بعد که در امتداد جنوبی برج قرار دارد، در عکس، کاخ مسکونی نام گرفته و دو بقایای دیگر در بخش جنوب شرقی مربع، یکی را کاخ بار و دیگری را ساختمان دروازه نام داده اند. در حال حاضر، بنا به شواهدی که به صورت صد ها عکس رنگی از این سه به اصطلاح کاخ در دست داریم و از جمله عکس شماره ی ۴ در زیر، فقط بقایای ابنیه ای را شاهدیم که جز ترکیبی از ستون و دروازه و کف سازی سنگی نیستند و کم ترین اثری از کاربرد خشت و خاک ندارند، اما در این عکس هوایی به وضوح و با مقایسه ای که می توان با مانده های دیگر ابنیه ی ایلامی انجام داد، بقایای هر سه عکس را به صورت تلی از خاک و بدون زوائد سنگی، به جز تک ستون انتقالی از محوطه ی بیرون از تخت جمشید، می بینیم! بی رحمی آن ها در پاک کردن این محوطه از عوارض و آثار ایلامی، چندان گسترده و وسیع بوده، که حتی دو زائده ی خاکی انتهای جنوب غربی محوطه ی شماره ی ۲ را، که اشمیت تپه نام داده، شامل شده است.  

 

عکس ۳. تصویری از بقایای معابد ایلامی، در آخرین صفه ی زیگورات تخت جمشید، که برای مقایسه با بقایای خشت و گلی پاسارگاد آورده ام.

در عکس هوایی فوق و در محل اشاره ی فلش شماره ی یک و محوطه های اطراف آن، به استثنای دو محوطه ی سنگی نیمه تمام تچر و هدیش، با مانده های بناهای خشتی و بدون سنگ و ستون آشنا می شوید که اشمیت از مرتفع ترین صفه ی زیگورات تخت جمشید برداشته است. یک مقایسه ی تصویری ساده میان این بقایا و چند نمونه ی دیگر، که در زیر معرفی خواهم کرد، با تصویر هوایی پاسارگاد، معلوم می کند که بقایای اولیه ی ابنیه ی کورشی موجود، در محوطه ی شماره ی ۲ پاسارگاد، قبل از دست کاری هایی که به آن رسیدگی خواهم کرد، مانده هایی از ابنیه ی خشت و گلی ایلامی بوده است! 

 

عکس ۴. تصویر جدید از محوطه ای که در عکس هوایی اشمیت از پاسارگاد به شماره ی ۲ معرفی شده است. چنان که ملاحظه می کنید در این عکس به جای آن بقایای خشت و گلی ایلامی، فقط چند نیمه ستون سنگی شفاف کارگذارده اند که پیش تر معلوم کردم و در همین یادداشت نیز بیش تر مسلم خواهد شد که نیمه ستون هایی منتقل شده از مسجد مسلمین در به اصطلاح محل مقبره ی کنونی کورش است. چنان که معلوم است ذره ای از بقایایی که در عکس هوایی اشمیت دیده می شود، در این وضعیت جدید، باقی نیست.

در این عکس رنگی و شماره خورده و جدید، که کسی برای توضیح به ای میل من فرستاده بود، محل شماره ی ۳، زندان یا برج است و محل های شماره ی ۴ و ۵ و ۶ به مکان هایی اشاره می کند که اینک کاخ های کورشی نام دارد. به گواهی این تصویر، از آن سه محوطه ی خشتی کهن موجود در عکس هوایی اشمیت، کم ترین اثری باقی نگذارده اند و هنوز می توان عکس های دیگری ارائه داد که مسلم کند در جای آن مخروبه های خشتی ایلامی، ابتدا خیش انداخته و کشاورزی کرده اند و سپس آن گاه که برای تلقین یک تاریخ قلابی امپراتوری هخامنشی و ایجاد رد پایی برای کورش بی نشانه در ایران، ساخت کاخ هایی برای او را ضروری دیده اند، در همان زمین های شخم شده و مسطح پیشین، با سرقت و انتقال مصالح، با وضعی مضحک و اسف بار برای کورش کاخ های سنگی و ستون دار ساخته اند! تمام این مباحث از سوی دیگر و با توجه به بقایای بنای موسوم به برج در کنار محوطه های خشت و گلی ایلامی در پاسارگاد، که در کل و در اجزاء با بنای مکعب شکل دیگری، که در جنب مجموعه ی خشت و گلی و ایلامی نقش رستم برپاست، معلوم می کند که هویت تمام مانده های موجود در مربع محوطه ی شماره ی ۲، در عکس هوایی اشمیت، همانند هویت غالب آثار مانده در نقش رستم و تخت حمشید، ایلامی است.

محوطه ی شماره ی ۳ و ۴. درعکس هوایی اشمیت، چنان که تصویر بزرگ شده زیر، درمحل فلش شماره ی ۱ نشان می دهد، بقایای یک محوطه منظم مستطیل شکل عمدتا سنگی پیداست، که مانده هایی از کاروان سرای اتابکی معرفی می شود. عکس هوایی زیر، که به عنوان تصویر «۱۴ ب» در کتاب «پرواز برفراز شهرهای باستانی ایران» آمده و با تاریخ گذاری اعلام شده، فقط چند ماه پس از عکس هوایی قبل برداشته اند، دارای زیر نویسی است که برای شناخت محتوای کثیف و آلوده به جعل و دروغ ایران شناسی موجود ارزش بسیار دارد.

«تصویر ۱۴ ب. منظره ی عمودی از آرامگاه کورش. منظره ی نقشه نشان دهنده محوطه ای چهار گوش است که آرامگاه شاهی و ردیف ستون های شکسته ای را که در دوران اسلامی به آن اضافه شده، دربر می گیرد. هزاران گور اسلامی این پیرامید را محاصره و به مکان اسلامی مقدسی بدل کرده است. می ۱۹۳۶، ۶ بامداد، ارتفاع ۱۲۲۰ متر، سرعت یک دویست و پنجاهم ثانیه، بدون فیلتر». 

 

عکس ۵. دو تصویر هوایی بزرگ شده از محوطه ی معروف به مقبره ی کورش در پاسارگاد. در این تصاویر موقعیت مقبره و بقایای کهن خشت و گلی و ایلامی اطراف آن ها به خوبی دیده می شود. چنان که تصویر با وضوح تمام بیان می کند محوطه ی مقبره را از میان یک تل باستانی درآورده اند. در حال حاضر هیچ یک از عوارض باستانی را که در این دو تصویر معلوم است، بر جای نگذارده اند و سراسر اطراف مقبره را یکسره به صورت مسطح در آورده اند. 

 

چنان که عکس گواهی می دهد، محوطه داخل کادر، که اینک گور کورش خوانده می شود، از آثار متنوع اسلامی، از سنگ قبر و نیمه ستون های پراکنده پوشیده است، که اشمیت با اغراق نسبی، به تعداد هزاران شمارش می کند. این اعتراف اشمیت کاملا آشکار می کند که به زمان این عکس برداری هیچ تصوری از ساخت قصرهایی برای کورش وجود نداشته ، زیرا بنا به ادعاهای موجود، مقرر است که مسلمین ستون های محوطه ی مسجد اتابکی در اطراف گور را، از کاخ های کهن کورش سرقت کرده باشند! اشمیت که مسلما با این مهمل بافی امروزین آشنایی نبوده و از آسمان، در محل کاخ های کنونی، جز تل های دست نخورده و کاوش نشده ی خاک و مانده هایی از ابنیه ی خشتی کهن نمی دید، بی توجه به نیازهای بعدی آستروناخ وبزهای اخفش دنباله روی او، اعتراف می کند مانده های سنگی اطراف به اصطلاح گور کورش، از نیمه ستون و سنگ قبر، اسلامی است!

هنوز باید به درس های بیش تری گوش دهیم که عکس هوایی شماره ی ۵، در اثبات رذلی و اوباشگری ایران شناسان اعزامی از غرب، آموزش می دهد. آثار مانده در محل فلش های شماره ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۶، محدوده ی به اصطلاح قبر کورش را در محاصره تپه های باستانی و خشتی متعدد، در شمال و غرب و با چنان ارتفاعی نشان می دهد که زمان برداشتن این عکس، قابل شخم زدن نبوده، ولی در دامنه و لابلای این تپه ها، هرجا ارتفاع زمین مانع نبوده، محوطه را شخم خورده می بینیم. در تپه ی شماره ی ۵، که محیطی بسیار گسترده دارد، آثار دیوارهای اطراف کاملا پیداست و مهم تر از آن چنان می نماید که پیرامید مقبره را با گود برداری و تسطیح، از میان تپه بیرون کشیده اند، که نه فقط قدمت بیش تر بقایای خشتی را مسلم می کند، بل چنان که در عکس پیداست، مقبره و محیط اطراف را، در گودی قرارداده است. اما در وضعیت فعلی که تپه های باستانی اطراف مقبره را به کلی تسطیح کرده اند، برای دسترسی به محیط مقبره، خلاف عکس، باید از پله هایی بالا رفت!!! مجموعه ی این تپه های باستانی، که به اصطلاح قبر کورش را در محاصره دارند، برابر مقیاس عکس وکادر محوطه ی شماره۴، در مربعی به طول و عرض نیم کیلومتر گنجیده است. این تپه ها، که اکتشاف در آن ها می توانست ما را به هویت واقعی و ایلامی پاسارگاد و حتی پیرامید سنگی مقبره، بیش تر هدایت کند، در حال حاضر کم ترین اثری باقی نیست و تمام محوطه ی اطراف به اصطلاح مقبره ی کورش تا عمق چند کیلومتر چون کف دست صاف و بدون هرگونه عوارض است!!! آیا با کدام مجوز و چه کسی، جز کارشناسان بسیار معزز دانشکاه های غرب، نظیر دانشگاه شیکاگو، این بقایای خشتی مملو از آثار دیوار کشی و محوطه های زیستی را معدوم کرده است؟ همین دو عکس هوایی پاسارگاد که اشمیت برداشته، همراه مدارک و تصاویری از تخت جمشید و نقش رستم، که در بخش های قبل این یادداشت ها عرضه شد، به خوبی میزان و اندازه ی دشمنی ایران شناسی موجود را، با هویت و هستی و تمدن و توانایی های اقوام ایرانی پیش از پوریم، با فصاحت تمام بازگو می کند.

محوطه ی شماره ی ۵. اینک به آموزش های مندرج در محوطه ی شماره ی ۵، در تصویر هوایی اشمیت از منطقه ی پاسارگاد توجه کنیم، که غم نامه ی تخریب هویت پاسارگاد را، که نام تاریخی پیشین آن را نمی دانیم، تکمیل می کند. چنان که از عکس پیداست، اشمیت به این محوطه نام دروغین و بی مسما و فاقد اساس «مادر سلیمان» داده است. این نامی است که ظاهرا برای روستای قدیمی اطراف به اصطلاح مقبره ی کورش تدارک دیده اند. اما در این عکس هوایی اثری از روستا نمی بینیم، سه محوطه ی محصور است که به نظر می رسد درون دو تای از آن ها را پیش از انتشار عکس، به عمد سیاه کرده اند و سومین محوطه نیز مسلما به یک ده آزاد متعلق نیست. حصارگونه ی منظمی است، با دیواری بسیار بلند و سایه انداخته به سمت غرب، که ابنیه ی داخلی آن با فرم های معماری خشت و گلی ایلامیان در شوش و تخت جمشید مشابه و قابل انطباق است با جرز هایی که از آسمان نیز بسیار عریض می نماید و تقسیم بندی های داخلی که با آثار معماری مانده از ایلامیان و از جمله در تصاویر زیر، تطبیق می کند. چنین اسلوب معماری به هم پیوسته منظم و قلعه مانند، هرگز در روستاهای ایران دیده نشده، که بنا بر معمول، مجموعه ای از خانه ها و آغل ها و حیاط های پراکنده ی غیر محصورند. 

 

عکس ۶. نمای درشت محوطه ی ۵

در عکس زیر با ترسیمی از بقایای یک مجموعه ی معماری کهن در شوش باستان مواجهیم که نمای به تر آن در آدرس livius.org/su-sz/susa/susa.htm یافت می شود. تقسیم بندی داخلی و حصار بندی ابنیه ای که در سراسر عکس پیداست، جزء به جزء، با تنها قسمت رتوش نشده ی محوطه ی شماره ی ۵، در عکس بالا منطبق است و نشان می دهد که هر دو مجموعه از تفکری واحد در تقسیمات محیط های تجمع عمومی پیروی کرده است. 

 

عکس ۷. نمای باز سازی شده ای از محیط های مسکونی شوش. که از آدرس اینترنتی livius.org/su-sz/susa/susa.htm برداشته ام.

عکس زیر از اسلوب معماری در ضمائم خدماتی و در محوطه های اطراف زیگورات چغازنبیل و هماهنگی کامل ابنیه محصور در محوطه شماره ی ۵ تصویر هوایی اشمیت از پاسارگاد را، با این ساخت و ساز ایلامی در شوش گواهی می دهد. بدین ترتیب در محوطه ی شماره ی ۵ عکس هوایی اشمیت از پاسارگاد نیز با بقایای ایلامی به کلی معدوم شده ی دیگری مواجهیم که بازبینی مجدد این مجتمع بزرگ، به سود حضور کامل و کهن ایلامیان در آن را، ناگزیر می کند، که در ضمن آن با یافتن تشابه بیش تری میان به اصطلاح پاسارگاد کنونی و نقش رستم، تعلق عمومی هر دو محوطه و به خصوص دو ابنیه ی مکعب شکل آن را به ایلامیان میسرتر کند. در حال حاضر، به جای ابنیه ی ایلامی در محوطه ی شماره ی ۵ عکس اشمیت از پاسارگاد، بنای آجری ـ سیمانی محقری برای امورات اداری و نگهبانی گذارده اند و هیچ رد و نشانی از مجموعه ی جذاب و بی نظیر مانده در عکس اشمیت باقی نیست. 

 

عکس ۸. نمای بقایای محوطه ی خدماتی زیگورات چغا زنبیل در اطراف شوش

اینک که با غم نامه ی تجاوزات متعدد در عمده ترین محیط های باستانی و کهن ایران به وسیله ی باستان شناسان غربی و در راس آن ها کارشناسان دانشگاه شیکاگو، در این سلسله یادداشت ها آشنا شدیم و مثلا معلوم شد که تدارک مقبره و مکان هایی برای کورش در محوطه ی به اصطلاح پاسارگاد به چه قیمت گزافی برای بقایای باستانی ایران تمام شده، آن گاه باید به دنبال چهره ی آگاه و قابل اعتنا و اعتمادی در محیط ها و مراکز فرهنگی جمهوری اسلامی بگردیم که به بازخوانی این غم نامه ها ذره ای علاقه نشان دهد، از تاریخ و هویت واقعی ایرانیان، پیش از قتل عام پوریم، و نیز نقش التیام بخش اسلام در تجدید تمدن منطقه پرده بردارد و اجازه ندهد تا یهودیان چهره ی مخوف پوریمی خود را در پس دیوار دود تاریخ ایران باستان مخفی کنند.

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در چهارشنبه دوازدهم بهمن 1384 و ساعت 17:17

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد