حق و صبر

وبلاگ پشتیبانی

حق و صبر

وبلاگ پشتیبانی

پاسخ اقای ناصر پورپیرار به سوالات دوستان، 1

توسط:ناصر پورپیرارچهارشنبه 18 آبان1384 ساعت: 19:54
سلام آقای جلالی. پس از خیزش لژیون مسلمین، امروز عصیان لژیون آفریقا در فرانسه را شاهدیم، فردا خشم نسل معاصر بردگان سیاه در اتازونی و روز دیگر شورش بومیان در آمریکای جنوبی را خواهیم دید. زمان رسیدگی به 400 سال ستم و غارت و آدم کشی غرب در میان سلیم ترین مردم جهان فرا رسیده است. بدانید که تا آخرین پشیزی را که از اموال مردم جهان بلعیده اند، از حلقوم شان بیرون خواهند کشید و جزای هر قطره خونی را که ریخته اند، خواهند دید.

تمام توطئه های آنان برای سرگرم کردن شریف زادگان جهان به مال و مقام و سکس و بی تفاوتی، بی اثر مانده و امروز ناظر عصیان آزادگان، در میان تمام ملت هاییم، که با حد اکثر از خود گذشتگی، مشغول واژگون کردن بساط فرعون های زمانه اند. از این به بعد و تا تعیین تکلیف نهایی با قاتلین غربی آب خوش از گلوی شان نخواهد گذشت. اما درباره ی ایران، چنان که دیده می شود، نزدیک به سالی است که دور آخر یک بازی زیرکانه ی ده ساله، برای تنگ کردن حلقه به دور حلقوم کسانی که مردم را جدی نمی گیرند، در جریان است. آرزو کنیم که خوش خیالانه پا را از گلیمی که به عمد در راه شان پهن شده، فراتر نهند.


توسط:ناصر پورپیرارچهارشنبه 18 آبان1384 ساعت: 13:5
آقای یادکوری. نه هرگز امپراتوری پارس وجود داشته و نه هیچ وقت تخت جمشید پایتخت کسی بوده است. زیرا در تخت جمشید (به استثنای ابنیه ی خشت و گلی ایلامی) در زمان هخامنشیان به اندازه ی یک اتاق سرایدار هم، مکان مسقف قابل زیست آماده نشده است.

توسط:ناصر پورپیرارسه شنبه 17 آبان1384 ساعت: 21:6
آقای 134. پیش تر هم نوشته بودم که در مسائل کلان باید از کل به جزء رفت. مثلا صحت داده های جدول ضرب در ریاضیات یک کل اولیه است و دیگر نمی توان بر آن سئوال گذارد، زیرا تمام عملیات ریاضی را متوقف می کند. حالا کل در تاریخ منطقه ی ما و بل جهان، تشخیص گستره و آثار حادثه و عملیات پوریم یهودیان در 25 قرن پیش است، این جدول ضرب شناخت ریاضیات تاریخی شرق میانه است. می بینید که با داشتن چراغ پوریم بسیاری از تاریکی های تاریخ و فرهنگ منطقه و از جمله موضوع ساختگی بودن زبان فارسی روشن می شود. زیرا مسلم است در گورستان و بین مردگان زبانی به کار نمی رود، که پیش از اسلام زبان فارسی جاری بوده باشد. در یادداشت دوم برای آقای محمدی دلایلی برای نوساخت بودن زبان فارسی عرضه کرده ام ولی آن فقط قطره ی کوچکی است از قدحی بزرگ که اگر خداوند مدد کرد و به طرح آن رسیدم خواهید دید که یهودیان چه گونه همه چیز ما را بازیچه کرده اند. می خواهم توجه کنید که کوشش برای پنهان نگهداشتن ماجرای پلید پوریم، به سبب وسعت جنایت بی سببی که مرتکب شده اند و بزرگی مسئولیتی که برای براندازی کانون تمدن بشری بر گردن یهودیان می گذارد، تا اندازه ای برای آن ها اهمیت اساسی داشته که در پس طلوع اسلام و در محیط تجدید حیات شرق میانه با تلاشی فوق انسانی، برای پر کردن چاله ی خلاء تمدن ناشی از پوریم، این همه خوراک و نخاله ی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی تدارک دیده و در آن شکاف سرازیر کرده اند! بی تردید افشای جهانی آن نسل کشی کهن و نیز ساخت این جعلیات جدید، که هر دو به یک میزان ضد بشری است، ماهیت کنیسه ی حاکم بر یهودیت را معلوم و تکلیف دیگران را با آن ها روشن می کند، اما هیهات که هر جا نگاه می کنم همان ها را می بینم که در صورت های مختلف و بی توجه به این همه ادله و آثار، مشغول سئوال تراشی کودکانه و لجوجانه و مایوسانه برای ممانعت از لو رفتن رسوایی پوریم اند.....

توسط:ناصر پورپیرارسه شنبه 17 آبان1384 ساعت: 16:35
آقای 134. به خواست خدا در قسمت چهارم ساسانیان بحث کاملی در اثبات دست کاری های انجام شده در گل نبشته خواهد آمد. ضمنا آن چه من می گویم این است که هر صاحب خردی که قصد بهانه گیری نداشته باشد، هنگامی که با حقیقت فقدان تولید از پوریم تا اسلام و نیز نا آگاهی تکنیکی تولیدگر مسلمان رو به رو می شود، پیش از حل این دو نشانه ی قدرتمند و روشنگر و عمده که حکایت خلا� تمدن در منطقه ی ما را، به درازای لااقل 1200 سال باز می گوید، مثلا موضوع زبان فارسی را پیش نمی کشد، زیرا چنین توسلی معلوم می کند که سئوال دهنده قادر به جذب نکات اساسی نیست، پس هرچه به او درباره ی همان سئوال زبان فارسی اش توضیح دهید، باز او درزی باز می کند تا اصل مطلب را شکسته باشد. چنین شخصی قادر نیست نزد خود مکاشفه کند که اگر تولید و تجمع نباشد، پس ضرورتا دین و کتاب و زبان نیز غایب می شود. اما چون می داند بودن یا نبودن زبان به سادگی قابل اثبات استدلالی نیست، ولی نبود تولید را می توان با فقدان نمونه های باستان شناختی معلوم کرد، صلاح می بیند که به موضوع فرعی زبان بچسبد تا در راه مباحث اصلی سنگ انداخته باشد. برای من اینک دیگر تشخیص سئوال دهنده ی جست و جو گر با سئوال تراش سنگ انداز دشوار نیست و همین است که می بینید برخی سئوال ها را بی پاسخ می گذارم، سئوال دهنده را حذف می کنم و به بازتاب آن نیز اهمیتی نمی دهم.

توسط:ناصر پورپیرارشنبه 14 آبان1384 ساعت: 9:45
آقای 741. جست و جوی پر زحمت شما مبین این است که نمی توان خیال بافی های هر ناشناسی را به حساب سخنان آسمانی گذارد. قرآن متنی است سلیس و بلیغ و فهم و دریافت از آن به فراست استثنایی کسی نیاز ندارد. تفاسیر به معنایی اعلام ناتوانی در زبان و بیان الهی است که نگفته پیداست از ذهنیت سالم برنمی خیزد. کتاب ارزشمندی در بازار است به نام «اسرائیلیات و تاثیر آن بر داستان های انبیاء در تفاسیر قرآن»، کار بزرگ آقای حمید قاسمی، که گرچه نقایصی جزیی دارد، اما سخت روشنگر است. رجوع به آن معلوم می کند که اسناد ضمیمه ای که به نام و عنوان فرهنگ اسلامی ساخته شده و می شود، تا چه میزان باور نکردنی به اسرائیلیات آلوده است. من بارها گفته و نوشته ام که اسلام جز یک متن قابل اعتنا و سالم و صحیح ندارد که آن هم قرآن عظیم است. راه نجات مسلمین از تفرقه ی موجود، درست همانند صدر اسلام، بازگشت مطلق به قرآن و دور انداختن تلقینات فرقه ای کنونی است، که به شدت آلوده ی دست دشمن بزرگ یعنی یهودیان است.

توسط:ناصر پورپیراریکشنبه 15 آبان1384 ساعت: 13:40
آقای ارسلان. در دوران ظهور خیام، نیشابور و حوالی آن در اختیار مهاجران یهودی بوده و حکومت آن منطقه را نیز یهودیان می گردانده اند. به این مسئله صریحا در کتاب «سفرنامه ی رابی بنیامین تودولایی» اشاره شده است. اثبات یهودی بودن او آسان است، ولی ضرورت ندارد، حتی اشاراتی در این باره موجود است که او را خاخام معرفی می کند. اما پرداختن به این مطلب نیز فوریت چندانی ندارد. همین قدر بدانید که هر نام و شخصیتی را که در سده ی اخیر غربیان بلند آوازه کرده اند، در پس آن یک هدف پلید و عمدتا ضد اسلامی خفته است. خیام در تاریخ ادب ایران تا همین دهه های پیش شناخته نبوده و ذکر چندانی از او ندیده ایم، اما امروز رباعی های زیبای او که همه را به دوری از پرهیزکاری و خوش باشی می خواند، همه جا ریخته است

توسط:ناصر پورپیراردوشنبه 9 آبان1384 ساعت: 0:8
آقای رضا. کافی است به یادداشت دوم برای آقای محمدی به نام «زبان فارسی» رجوع کنید که چند روز پیش نصب شده است. آدرسی را که از بی بی سی داده بودید بیش تر به کار شناخت دقیق تر شخصیت و افکار درونی خاتمی می آمد که بی اعتقادی او را به آموزه های اسلامی و کارآیی قرآن علنی می کند. حالا چرا چنین آدم پاسخ داده ای را به سرپرستی مراکز فرهنگی می گمارند، خدا داند و بس...

توسط:ناصر پورپیراردوشنبه 9 آبان1384 ساعت: 21:10
آقای شیث. در آدرسی که داده بودید مطلب به خصوصی نیافتم الا این که در کادر تبلیغاتی سمت راست صفحه ی ایران ما مطلبی با این عنوان آمده بود: «بنیاد فرهنگی دکتر فریبرز بقایی برای روشنگری» به سایت او رجوع کردم و دکان اش را از سوی همفکران قدیم اش، یعنی توده ای ها، پر رونق دیدم. دکتر فریبرز بقایی عضو مشاور کمیته مرکزی و از سال 1361 تا سال 1372 در زندان اوین و به کار طبابت مشغول بود. پس از آزادی مشروط سر دادستانی را کلاه گذارد و به عنوان ساخت مجتمع پزشکی خانه و اموال معتنابه اش را فروخت و با کمک نفوذی های توده ای به آلمان فرار کرد، که تا انقلاب در آن جا زندگی می کرد. همین آدم که بنیاد روشنگری باز کرده، دکتر بند ما در زندان بود و به سبب دشمنی و نفرت عمیقی که میان من و توده ای ها برقرار بوده و هست، به فرمان مستقیم کیانوری، کوشید تا با تزریق بسیار سریع دو سی سی مرفین مرا دچار شوک و خون ریزی مغزی کند که پس از اجرای نقشه اش تا 48 ساعت دچار بی هوشی عمیق نزدیک به مرگ بودم و فقط به لطف الهی و بدون توضیح پزشکی زنده ماندم. او بی شرف ترین انسان تاریخ پزشکی و کثیف تر از پزشکیار احمدی زمان رضا شاه است. فقط کافی است تصور کنیم که یک پزشک بخواهد هم زنجیر زندانی خود را به سبب اختلاف عقیده ی سیاسی با سوء استفاده از حرفه ی شریف پزشکی بکشد. تقریبا تمام زندانیان بند 325 و از جمله آقای دکتر شمس که در آن زمان رییس بهداری اوین بود، می توانند بر صحت این مطلب گواهی دهند.

توسط:ناصر پورپیرارسه شنبه 10 آبان1384 ساعت: 15:39
آقای حاج علی. فلک زده ها چه کنند، باید به آن ها حق داد که چون غریقان به هر خاشاک پوسیده ای متشبث شوند. تیمی از دکاکره (دکترها) تشکیل دادند، چهار سال زر و زور زدند و سرانجام موشی زاییدند به ریق ماسی جزوه ی چند برگی «دوازده قرن شکوه»!!! چیز دیگری در چنته ندارند، جز همین یکی دو نفر نیستند و از بالا گرفتن زمزمه ی حقیقت خواهی در تصویر تاریخ ایران باستان، هراسان به کنج کلیسا و کنیسه ها پناه برده اند، زنار بسته اند و ناله می کنند. اسلام به ما دستور داده است که ناتوانان را نچزانیم. ببخشیدشان!

توسط:ناصر پورپیرارچهارشنبه 11 آبان1384 ساعت: 3:34
آقای R134a . در محوطه ی کاخ های پاسارگاد حتی به قدر نیم متر هم حفاری نشده و سنگ ها و ستون ها را بر سطح سالم خاک چیده اند که در نقاطی هنوز آثار شخم قبلی را بر خود دارد. در این صورت این نقش برجسته ی با دو متر بلندی صفحه ی 342 را، اگر از زیر خاک درنیاورده اند، پس لابد از کامیون خالی کرده اند!!! هنوز محل اصلی و انتقالی این چند سنگ نگاره ی کاخ های کورش در پاسارگاد کشف نشده که همه اعتراف دارند نقوشی غریبه و ناشناس است. در مورد پوریم اشاره ی نسبتا دقیقی در قرآن عظیم آمده آن جا که درباره ی ذوالقرنین می گوید اسکندر در نقطه ی پرت افتاده ای به مردمی برخورد که برهنه بودند، حرف زدن بلد نبودند و از تجاوزات واهمه و شکایت داشتند. ضمن این که قرآن کتاب تاریخ حوادث جهان و یا منطقه نیست و یادتان باشد که وقتی از خداوند و پیامبر و یا قرآن صحبت می کنید، از هزالی بپرهیزید، زیرا از صورت جست و جوگر بی نظر خارج می شوید. در کتیبه ی امروالقیس کم ترین اشاره ای به ملوک پارس نیامده و ذکر ملوک یونان و روم هم منافاتی با بحث ندارد. درباره ی قانون نامه ی حمورابی باید ذکر کنید که مطلب را از مقدمه، موخره و یا قانون شماره ی چند برداشته اید، تا جست و جو آسان تر شود. در موخره جایی اشاره به سیاه سران آمده که می توان گفت منظور حمایت از بردگان است، زیرا می گوید: «من حمورابی شاه بزرگ از سیاه سران که ان لیل به من تقدیم کرده بود و مردوک چوپانی آن ها را به من سپرده بود، غافل نبودم».

توسط:ناصر پورپیراریکشنبه 8 آبان1384 ساعت: 23:52
آقای R134a. بدون کم ترین تردید اطلاعات موجود درباره ی فرهنگ و تاریخ شرق میانه، پیش و پس از پوریم، به خصوص درباره ی قانون نامه ی حمورابی، ناسالم و مملو از تحریفات گاه مضحک است. چنان که تاکنون نمی دانیم حمورابی را متعلق به چه تمدن بین النهرین شناسایی کنیم. لوحه ی قانون نامه ی او در شوش یافت شده، امابدون عرضه ی کم ترین ادله ی فنی و تاریخی می گویند که انتقالی از بابل است. من این قانون نامه را مدت ها پیش خوانده و یادداشت برداشته ام به یاد نمی آورم در کجای آن به سیاه سران اشاره شده، اگر آدرس دقیق بدهید توضیح کافی در یک یادداشت عمومی خواهم گذارد. ضمنا تعلق برخی از اقوام کنونی ایران، از جمله طوایفی در میان خوزی ها و لرها، به اعقاب رومی، اگر به جای روم، یونان بگذاریم، صحیح است.

توسط:ناصر پورپیرارجمعه 29 مهر1384 ساعت: 0:29
سلام آقای فاتحی. آن سلسله ی ماد که امپراتور آن پدر زن و چوپان جنگل اش پرورنده ی کورش باشد، مطلقا افسانه ی بچگانه است و من هم از قول گیرشمن نقلی درباره ی آن ها آورده ام، اما در کتیبه ی بیستون از یک قوم «مدی» نام برده شده، که مثل بسیاری از اقوام دیگر، که در آن کتیبه حضور دارند، هنوز ناشناس اند. ایران شناسی پر اطوار کنونی با سوء استفاده از این اسم، یک آستر ماد نام برای قبای خونین هخامنشی بریده، چنان که با سوء استفاده از نام «پرثوا» در همان کتیبه ی بیستون یک امپراتوری قلابی دیگر، در این دویست سال اخیر، به نام «پارتیان» تدارک دیده است. تحقیقات ملی آینده حقیقت بسیاری از این دروغ ها را معلوم خواهد کرد.

توسط:ناصر پورپیرارشنبه 30 مهر1384 ساعت: 19:58
سلام حامد. از سفره ای که یهودیان در سرسرایی به درازای 12 قرن در تاریخ ایران پهن کرده اند و در آن خوراک هایی به اشتها آوری اشکانیان و ساسانیان چیده اند، تا حواس ها را از پوریم پرت کنند، بیش از حتی کلاه داران شاه، تسبیح به دستان و صاحب منصبان فرهنگی این جمهوری تغذیه می کنند. کاش برای اثبات صحت و سلامت نگرانی های ات تذکری هم به رییس میراث، به رییس جمهور، رییس ارشاد، رییس آموزش و پرورش و رییس آموزش عالی می دادی که تمام دم و دستگاه شان به دروغ های یهودیان آلوده است و کاش اندکی از این ریزبینی های ات را هم شامل کارهای استاد و مرشد و مرادت، شهبازی می کردی که اصولا منکر پوریم است! نه اخوی پس از عمری زیارت خوانی شب جمعه را گم نمی کنم. کار تو دل سوزی نیست خنک کردن دل کسانی است که از مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران»، آتش گرفته اند.

توسط:ناصر پورپیراریکشنبه 1 آبان1384 ساعت: 23:26
سلام حامد. همین سئوال تو نشان می دهد که هنوز به نتایج تمدن و تجمع و تولید برانداز پوریم مومن نشده ای و آن همه اسناد در این باره که پوریم هستی منطقه را برای لااقل 12 قرن قطع کرده، تا آن جا که سفال ساز اسلامی، در نیشاپور و بغداد و سامره، که پیش از پوریم مرکز تولید عالی ترین نمونه های سفال بوده اند، در قرن دوم هجری، از عهده ی ساخت یک کاسه ی ساده بر نمی آید و هیچ میراث فنی و فرهنگی به او منتقل نشده است! به این دلیل کوهی از اسناد تو را قانع نمی کند که هنوز پیر و مرشد و مرادت، شهبازی، اعتقادی به رخ داد پوریم ندارد. پاسخ سئوال تو و بسیاری سئوال های دیگر، در پوریم نهفته است. اگر بپذیریم که پوریم هستی شرق میانه را تا طلوع اسلام مقطوع و منقطع کرده، در حدی که کم ترین اثری از حیات و هستی و حرکت بر جای نیست، آن گاه شما باید جواب دهید که این زبان فارسی و حواشی آن را جز یهودیان، که شاه نامه و الفهرست سفارش داده اند، چه کس دیگری ساخته است؟ بدون تعیین تکلیف با پوریم فهم هیچ مطلبی درباره ی تاریخ و تمدن و فرهنگ شرق میانه ممکن نیست

توسط:ناصر پورپیراردوشنبه 2 آبان1384 ساعت: 7:4
حامد. در مباحث کلان از کل به جزء می رسند. مثلا اگر کل این بود که خط عرب تا پایان قرن سوم استعداد کتاب نویسی نداشته، پس بدون این که نام هر کتابی را تک تک بشمارند و سئوال کنند، نتیجه ی کلی این می شود که کتاب های منتسب به پیش از اواخر قرن سوم، جعل اند. در مورد زبان نیز همین طور است اگر کل این بود که پوریم هستی منطقه را در حد فقدان کامل نشانه های باستان شناختی قطع کرده، پس دیگر صحبت از دین زردشت و زبان اقوام و دانشگاه و کتاب در منطقه ای که در آن به فاصله ی 1200 سال کم ترین اثری از حضور انسان نیست، از عدم درک اسلوب بررسی ناشی می شود. اصرار تو برای حذف حادثه ی پوریم، نزد خوانندگان این وبلاگ، که گاه مرا به تند روی متهم می کنند، شاید موجب تامل شود.

توسط:ناصر پورپیرارسه شنبه 3 آبان1384 ساعت: 9:56
حامد جان، دل بندم، اگر بحث جزء و کل را درک نمی کنی، سعی بی هوده ای است، با گمان های خودت بساز، دل بندم. تمام

توسط:ناصر پورپیرارسه شنبه 26 مهر1384 ساعت: 22:9
آقای مزدک. از این و آن می شنوم که در بیروت و باکو و استانبول و فرانسه کسانی مشغول ترجمه ی کتاب ها هستند، اما شخصا اطلاع مستقیم ندارم و با کسی گفت و گویی نکرده ام.

توسط:ناصر پورپیرارچهارشنبه 27 مهر1384 ساعت: 15:40
آقای میری. بسیار پیش تر کسان دیگری همین مطلب را توجه داده بودند و من هم پاسخ لازم را فرستادم و چون آن گفت و گو در زمره ی یادداشت های مصادره شده ی قبلی است، اینک دیگر به آن ها دسترسی ندارم تا رجوع دهم. این است که ناگزیر همان توضیحات و تذکرات را با دامنه ی مختصرتری تکرار می کنم. اگر شما دوست دارید آن نگارش غیر موجه و بازی غیر ضرور با کتابت قرآن را، که موجب بد خوانی می شود، موجه بدانید و از لوازم خوش نویسی بشمارید، خود دانید ولی برای رفع گمان خود به تر است همان نگارش «سما» را به ده نفر ارائه دهید و اگر بدون استثنا «سها» خواندند، آن وقت از توسن برافروختگی پایین آیید و توجه کنید که اولا در آن مباحثه به ده ها سهل انگاری از جمله در شمارش آیات و علامت گذاری و نقص در ترجمه و نکات دقیق دیگر توجه داده شده بود که مقصد نخست طرح آن بیان کم تجربگی در نگارش قرآن به دلیل نو بودن قرآن نویسی، حتی در قرن پنجم و ششم هجری بود و در ثانی قرآن را نباید به گونه ای نوشت که خواندن آن پیشاپیش نیازمند شناخت غمزه های خطاط در این یا آن سبک نگارشی باشد. مثلا نوشتن میم وسط، چنان که در سطر دوم پس از بسم الله در «لما» آمده، چه اشکالی دارد، که کاتب میم وسط «سما» را چنان بنویسد که درست شبیه ه وسط در «متشابهات» سطر ماقبل آخر در همان صفحه درآید؟ با این همه اگر این قضایا موجب شود که کتاب ها را، که حالا هشت جلد شده، با دقت بیش تر بخوانید، نه من ضرر کرده ام نه شما.

توسط:ناصر پورپیرارپنجشنبه 28 مهر1384 ساعت: 20:44
سلام خانم حدیثه. مراتب بررسی در کتاب های «تاملی در بنیان تاریخ ایران»، اسلوب و تکنیک ویژه ی خود را دارد. هنگامی که با آوار کوه سانی از دروغ و جعل و مهمل بافی، به همراه لشکری از مزد بگیران و موزعین آن دروغ ها و تمام کرسی های یهودی ایران شناسی غربی مواجهیم، ناگزیریم مسائل کلان را خرد کنیم، دارو را قطره قطره بخورانیم و از این کوه جعل گام به گام بگذریم. در مورد نامه ی پیامبر عظیم مرتبه، در بحث قبل، فقط استدلال صحت عینی و درستی انتساب آن به پیامبر عرضه شده بود، نه استحکام متن آن. پیش هنگام بگویم که در آن نامه کلمه ای درباره ی خسرو پرویز و یا مجوس و فارس دیده نمی شود. ارزیابی این مسئله برای هرکسی که گوش به فرمان داده های یشین نباشد، کار درشت نمایی با کامپیوتر و مقداری نیز عربی بداند، به سادگی خوردن آب است. من متن نزدیک به کامل آن نامه را خوانده ام و به زمان خویش عرضه می کنم، تا بدانید یهودیان از هر وسیله ای برای فریب ما سود برده اند. اما گیر دادن به این جزییات کار دورویانی است که به تبعیت از مرشد و پیر و مراد های خود، از قبیل شهبازی و نظایرهم که منکر رخ داد پوریم اند، نمی خواهند اجازه دهند اثرات ضد تمدنی پوریم بر همگان آشکار شود و درست بر مبنای مثال درخشان موجود، ایراد بنی اسراییلی می گیرند!!! در این باره به یادداشت تازه ای رجوع می دهم که هم امروز نصب خواهم کرد.

توسط:ناصر پورپیراریکشنبه 17 مهر1384 ساعت: 8:4
سلام آقای ارسلان. زیاد دنبال چنین حامیانی نگردید. زیرا از یک سطح معینی به بالا، در همه جا و به دلایل مختلف، مخالفت های جدی با این تحقیقات وجود دارد. من با تاسف بسیار دریافتم که غالب سران فعالان قومی، به خصوص در بین عرب های خوزستان، هیچ علاقه ای ندارند که جوانان از شعار پسندی به اندیشه ورزی روی آورند. چند نفری از آنان که در آمریکا ساکن اند و بسیار رو به راه زندگی می کنند، حتی از پرداخت پول صدها جلد کتابی که طبق تقاضای خودشان برای توزیع با هزینه ی گزاف پستی به آمریکا فرستاده ام، طفره می روند. ضمن این که خبر دارم کتاب ها را هم توزیع نکرده اند. اگر هر خوزستانی مایل باشد، اسامی آن ها را به ای میل اش خواهم فرستاد. بله دوست عزیز کسان بسیاری، از گردانندگان قهوه خانه ی بنیاد نیشاپور تا لایه هایی در بین روحانیت ان ها که از بابک بازی و بابک سازی خوش شان می آید و سوپر انقلابی های سرگردان، این تحقیقات را موجب بسته و بی مشتری شدن دکان و بساط خود می بینند، زیرا به عمیق اندیشی اعتقادی ندارند و دوام عامیگری را موجب رواج ظاهر سازی های خود می دانند. در حال حاضر وضع چنین است، جز تعدادی جوان بدون آلودگی و سرسپردگی، طیفی از چپ و راست و سلطنت طلب و محافظه کار و مومن ظاهری و غیره، از ادامه ی این تحقیقات دل خورند.

توسط:ناصر پورپیراردوشنبه 18 مهر1384 ساعت: 16:27
سلام آقای شیث. 1.فرهنگستان زبان فارسی نمی گوید که مشغول تعمیر یک زبان ناکارآمد است، مدعی است که زبان شیرین فارسی را با اخراج لغات تلخ عرب شیرین تر می کند! 2. درباره ی صدام باید مردم عراق و تاریخ مبارزات ضد صهیونیستی و ضد امپریالیستی اعراب قضاوت کند و نه دشمنان اش. قضاوت دشمن هرگز خالی از غرض نبوده است، آیا جالب نیست که شخصیت های سیاسی و نظامی ایالات متحده نیز صدام را دیکتاتور می شناسند!!!!؟ 3. ایرانیان در کاوش های تخت جمشید فقط فرغان کش ها و بیل به دستانی بوده اند که خاک جا به جا می کردند. از آغاز تخت جمشید در اختیار انگلیسی ها و آلمانی ها و آمریکایی ها بود که دو نام یهودی درخشان در جعل و تخریب به نام هرتسفلد و اشمیت در تارک عملیات ضد فرهنگی آن ها می درخشد!

توسط:ناصر پورپیراردوشنبه 18 مهر1384 ساعت: 16:37
سلام آقای حائر... از روایت دیگری هم شبیه همین گزارش شما به گوش ام رسید، ضمن این که متن سخن رانی های انجام شده کاملا سرگردانی موجود را اعلام می کند. به نظر می رسد هر لحظه سطح آب در لانه ی این حشرات باستان شناس بلاتر می آید. مسخره ترین نکته این جاست که اگر سراپای ایران شناسی کهنه کار بین المللی نیز به خیانت های خود اعتراف کند، باز هم پادوهای ایرانی آن ها از قماش شعبانی و شهبازی و غیره، آماده نیستند صحن امام زاده ی نان و خرما آور کورش و داریوش را ترک کنند.

توسط:ناصر پورپیرارشنبه 16 مهر1384 ساعت: 1:55
سلام آقای یولداش. اگر خدا مدد کند، از بررسی های ساسانی، سه قسمت دیگر باقی است و هنوز با جاعلین اسناد تاریخ باستان ایران، یعنی یهودیان، سخن های نگفته ی بسیاری، از جمله در موضوع سکه های مثلا ساسانی به جا مانده است. کافی است از آن ها سئوال کنیم این کلمه ی ساسانی را از کجا استخراج کرده اند، تا مثل حمار در گل بمانند.

توسط:ناصر پورپیرارشنبه 16 مهر1384 ساعت: 14:18
البرادعی سرانجام جایزه ی خود را از یهودیان، به سبب محکوم کردن ایران در آژانس، آن هم بدون اجماع آرا و نیز رد درخواست بازرسی تاسیسات اتمی اسرائیل، که مورد تقاضای کشورهای مسلمان بود، دریافت کرد و بدین وسیله با یک چهره ی آنوسی دیگر نیز در بین مسلمین آشنا شدیم. این موضوع باید برای آن خانمی که پیش از او جایزه ی صلح نوبل را برای این دریافت کرد که در مراسم مربوط به آن خود را فرزند کورش و داریوش بخواند، جالب توجه باشد! این جایزه صلح به خصوص اگر به افروخته شدن جنگ دیگری در منطقه ی مسلمین بیانجامد، بسیار پر معنی خواهد شد. به راستی اگر خداوند ما را از شر دوستان نقاب دار رها کند، خود برای دشمنان بی ماسک چاره ای خواهیم اندیشید.

توسط:ناصر پورپیرارپنجشنبه 14 مهر1384 ساعت: 23:59
سلام آقای ارسلان. به گمانم کتاب آخر را به دقت نخوانده اید. در آن جا و در بحث از تولیدات منطقه معلوم شد که در فاصله ی پوریم تا اسلام هیچ نوع تولید بومی، قومی، ملی و یا منطقه ای، در هر استانداردی، از سراسر شرق میانه نیافته ایم. نبود تولید به وضوح نبود تجمع را گواهی می دهد و مورخ، به درازای لااقل 1200 سال، قادر نیست کم ترین رد پایی از تحرک انسانی در شرق میانه را ارائه دهد و این ابعاد باور نکردنی و وسعت و توحش به کار رفته در آدم کشی پلید پوریم را بیان می کند. بنا بر این اثبات حضور تجمع انسانی در شرق میانه ی پیش از اسلام نامیسر است و به همین دلیل مثلا یونانیان 5 قرن در این خطه حضور دارند و کسی مدعی و متعرض آنان نبوده است. به گمانم باید کتاب آخر را بار دیگر و با دقت بیش تر مطالعه کنید. ضمنا تا زمانی که تکلیف ماجرای پوریم و تاثیر ضد تمدنی آن بر ایران و منطقه و جهان در یک نشست وسیع ملی معلوم نشود، ورود به تاریخ ایران پس از اسلام درست قابل درک نیست. زیرا باید از کدام اسلام سخن گفت؟ اسلامی که پس از سکوت 12 قرنه ی حاصل پوریم جان تازه ای در تمدن بشر می دمد و یا اسلامی که با قلع و قمع ساسانیان و کشتار مردمان و کتاب سوزان وارد ایران شده است؟

توسط:ناصر پورپیرارسه شنبه 5 مهر1384 ساعت: 22:2
سلام آقای شعیب. از مراحم شما متشکرم. افتخار نخست من مبارزه ای بوده است که از سال 1359 تاکنون با سردمداران حزب توده و روشن فکران احمقی انجام داده ام که هنوز در پستوی خانه و در اتاق خواب شان عکس استالین و کیانوری را به دیوار بسته اند. آن ها سوزش ضربه ای را که از قلم من در هفت جزوه ی معروف «ناریا» خورده اند هرگز فراموش نخواهند کرد. در حال حاضر هم بلندگودار مخالفت با مجموعه ی تاملی در بنیان تاریخ ایران توده ای ها هستند. برای درک نزدیک تر مطلب نگاهی به لینکی بیاندازید که آقای حکیمی در روز 5 مهر گذارده اند.

توسط:ناصر پورپیرارچهارشنبه 6 مهر1384 ساعت: 2:35
آن ها که از عمق نفرت موجود نسبت به حزب توده واقف اند و می دانند که مردم نام این حزب را بدون پسوند خائن نمی برند، مرا به حزب توده مرتبط می کنند! مثلا همین مجسمه ی حماقت که به نام خود من پیام می گذارد و نامربوط می نویسد، خود از توده ای هایی است که با شاخه ی رحمان هاتفی جاسوس کار می کرد و خدا می داند که به چه بهایی خود را نجات داد. بنا بر این توجه می دهم که در پس سیمای هر مخالف کتاب های من نخست به دنبال یک توده ای باید گشت که هنوز از آسیب قلم ناریا نرسته است.

توسط:ناصر پورپیرارپنجشنبه 7 مهر1384 ساعت: 20:25
سلام آقای فرزاد ص. ایران شناسی که هر چند سال، یک نشست بی رونق و بی سر وصدای بین المللی در گوشه ای از دنیا برپا می کرد، در 3 سال اخیر ده ها اجتماع و کنفرانس کوچک و بزرگ و صد ها مقاله ی تشریفاتی و گروهی رفت و آمد منطقه ای و ساخت نرم افزارهای کارتنی و فیلم برداری های مکرر از تخت جمشید و مصاحبه های یخ کرده ی با دماغ آویزان مجبور شده است و آخرین وعده ی یهودیان که گرداننده ی اصلی ایران شناسی اند، ساخت فیلم کورش توراتی است، که در بحران موجود باید سخت مضحک از آب در آید. درد کسانی مثل سخن ران آن نشست و گروهی دیگر از قماش او، در محفل دوا فروشان نیز درد کاسبی در حال فروپاشی آنان است. مضحک تر از این نیست که درباره ی اعلام قلابی و سرقتی بودن تمام ابنیه ی تاریخی در محوطه ی پاسارگاد نه میراث فرهنگی و کرسی های باستان شناسی و تاریخ، بل چنان که شاهدید دوا سارها موضع گرفته اند.

توسط:ناصر پورپیرارپنجشنبه 7 مهر1384 ساعت: 20:41
محتوای این فرو ریزی کاسبی که اشاره می کنم عبارت از این است که فروش کتاب های پر از افسانه و از جمله کتاب های مضحک آن سخن ران، که زمانی بسیار سکه بود، اینک تا توقف کامل فاصله ای ندارد. دیگر کسی به مهملات زرین کوب و تبلیغات آن دیگری در معرفی زردشت و اوستا و به طور کلی تفسیرهای آبکی پیشین در موضوع تاریخ ایران باستان اعتنایی نمی کند و فروش کتاب های تاریخ بسیار سوت و کور است، چنان که دکان هایی چون بنیاد نیشاپور و از این قبیل نیز بی مشتری مانده و خورنده ی یک قوری چای هم ندارند. این گونه نشست های تالار رازی و امثالهم دور هم جمع شدن های فرهنگی برای عرضه ی یک یافته ی نوین تحقیقاتی نیست، دل خوشی های بچگانه ی سیاسی است که برای خالی کردن بغض بر سر این و آن تدارک می بینند و همانند نرم کردن آب در هاون بی حاصل است. یقین بدانید که بزرگ ترین دکان فرهنگی یهودیان در شرق میانه که تنها سم جدایی می فروخت و عنوان ظاهری ایران شناسی و شرق شناسی را داشت، با عرضه ی پاد زهر مجموعه کتاب های «تاملی در بنیان تاریخ ایران» به خواست الهی در حال تعطیل و تخته کوبی است. به این لوطیگری ها وقعی نگذارید. اینک زمان گفت و گو از پوریم است که تمامی این بی مایگان جرات تکرار این نام را هم ندارند.

توسط:ناصر پورپیرارجمعه 8 مهر1384 ساعت: 12:40
سلام آقای سهیل. از زحمتی که برای مطالعه ی این کتاب ها کشیده اید، شرمنده ام! و بگویم که من نیک می دانم که چه کرده ام و به یاری خدا این هنوز مقدمه ای است بر آن چه از این پس خواهد آمد. مباحثی که نشان دهد ما به راستی از دیروز و امروز و فردای خود هیچ نمی دانیم. اما شما می دانید که چه باید بکنید، اگر احتمالا قانع شده اید که به وسیله ی مشتی جاعل و مهمل گوی بین المللی با نام های مورخ و محقق و باستان شناس بازیچه بوده اید؟ آیا سهمی از روز و شب خود را برای پراکندن این آگاهی ها یا حتی رد آن ها خواهید گذارد؟ آن چه را که اینک و با تاسف بسیار می بینم این است که قریب به تمامی وارد شوندگان این وبلاگ به دنبال یافتن سطوری در تایید گردن کشی های قومی خود بوده اند و به مطالب اساسی کتاب ها ورود اندکی داشته اند. حقوق قومی با عربده کشی های باستانی متفاوت است و گفته باشم که تجدید حیات قومی در شرق میانه با اسلام آغاز می شود و هیچ قومی نمی تواند مدعی حضور فرهنگی و حتی مادی در اسلام شود، زیرا در پیش از اسلام هیچ یک از اقوام ساکن شرق میانه قادر به اثبات حضور خود نیستند. از دیدگاه من در شرق میانه فقط یک قوم و ملت واقعی و واحد وجود دارد و آن هم مسلمین اند. زیرا وسعت جنایت پوریم در حدی است که هر سخنی از امتداد حیات و هستی قومی، با هر نام،از پوریم تا اسلام را به شوخی از سر نادانی شبیه تر می کند! و در این میان ادعاها و اباطیلی که فارس ها درباره ی تاریخ خود ردیف می کنند، سر به جنون محض می زند.

توسط:ناصر پورپیراریکشنبه 10 مهر1384 ساعت: 19:31
سلام آقای حلاج. در مورد بخش اول آن منشور، در جلد اول کتاب «پلی بر گذشته» مطالبی آورده ام که به اختصار اثبات می کند که آن منشور جعل و دروغ، متعلق به یهودیان است و متن 19 سطر نخست را از روی تورات برداشته اند و در باره ی بقیه ی آن گل نبشته که یکسره جعل جدید و به طرز مسخره ای ناشیانه ساخته شده است، اگر خدا بخواهد در قسمت چهارم ساسانیان و در ادامه مطالب «پیشینه های ناراستی» خواهم نوشت. همین قدر بدانید که ناشیگری در جعل مطالب این گل نوشته بسیار گل و گشاد تر و احمقانه تر از کتیبه های به اصطلاح ساسانی است که 65 سال پیش بر بدنه ی بنای مکعب شکل محوطه ی نقش رستم حک کرده اند.

توسط:ناصر پورپیراردوشنبه 11 مهر1384 ساعت: 6:31
سلام آقای مزدک. از نظر فنی و اقتصادی برای نصب کتاب ها در اینترنت مشغول بررسی قضیه هستم تا راه حلی برای برگشت هزینه های گزافی که صرف چاپ سه جلد کتاب ساسانیان در سنگاپور شده، بیابم. شخصا اشتباهی در کتاب های خود نمی یابم، اگر شما چیزی پیدا کرده اید بفرمایید تا توضیح دهم. پیش تر بگویم که به علت وسعت نادرستی در تاریخ نویسی و تاریخ سازی برای شرق میانه، لاجرم شیوه ی بررسی در این کتاب ها بسیار اختصاصی و تکلیف نهایی هر موردی در بحث اختصاصی از همان مورد معلوم شده است و گرنه مجبور بودم کتاب ها را در جمله ی زیر خلاصه کنم: «تمام دانسته های موجود در تمام زمینه های تاریخی و فرهنگ و باستان شناسی شرق میانه، جز دروغ ساخت یهودیان نیست». در این شیوه ابتدا با فرض پذیرش هر داده ی موجود، ابتدا به نقد اسناد آن پرداخته و سپس نظر نهایی ام را آورده ام. به همین دلیل تاثیر ضد تمدنی ماجرای پوریم نه در بررسی هخامنشیان، بل در مباحث پایانی مربوط به ایران پیش از اسلام عرضه شده است.

توسط:ناصر پورپیرارسه شنبه 5 مهر1384 ساعت: 22:2
سلام آقای شعیب. از مراحم شما متشکرم. افتخار نخست من مبارزه ای بوده است که از سال 1359 تاکنون با سردمداران حزب توده و روشن فکران احمقی انجام داده ام که هنوز در پستوی خانه و در اتاق خواب شان عکس استالین و کیانوری را به دیوار بسته اند. آن ها سوزش ضربه ای را که از قلم من در هفت جزوه ی معروف «ناریا» خورده اند هرگز فراموش نخواهند کرد. در حال حاضر هم بلندگودار مخالفت با مجموعه ی تاملی در بنیان تاریخ ایران توده ای ها هستند. برای درک نزدیک تر مطلب نگاهی به لینکی بیاندازید که آقای حکیمی در روز 5 مهر گذارده اند.

توسط:ناصر پورپیرارچهارشنبه 6 مهر1384 ساعت: 2:35
آن ها که از عمق نفرت موجود نسبت به حزب توده واقف اند و می دانند که مردم نام این حزب را بدون پسوند خائن نمی برند، مرا به حزب توده مرتبط می کنند! مثلا همین مجسمه ی حماقت که به نام خود من پیام می گذارد و نامربوط می نویسد، خود از توده ای هایی است که با شاخه ی رحمان هاتفی جاسوس کار می کرد و خدا می داند که به چه بهایی خود را نجات داد. بنا بر این توجه می دهم که در پس سیمای هر مخالف کتاب های من نخست به دنبال یک توده ای باید گشت که هنوز از آسیب قلم ناریا نرسته است.

توسط:ناصر پورپیرارپنجشنبه 7 مهر1384 ساعت: 20:25
سلام آقای فرزاد ص. ایران شناسی که هر چند سال، یک نشست بی رونق و بی سر وصدای بین المللی در گوشه ای از دنیا برپا می کرد، در 3 سال اخیر ده ها اجتماع و کنفرانس کوچک و بزرگ و صد ها مقاله ی تشریفاتی و گروهی رفت و آمد منطقه ای و ساخت نرم افزارهای کارتنی و فیلم برداری های مکرر از تخت جمشید و مصاحبه های یخ کرده ی با دماغ آویزان مجبور شده است و آخرین وعده ی یهودیان که گرداننده ی اصلی ایران شناسی اند، ساخت فیلم کورش توراتی است، که در بحران موجود باید سخت مضحک از آب در آید. درد کسانی مثل سخن ران آن نشست و گروهی دیگر از قماش او، در محفل دوا فروشان نیز درد کاسبی در حال فروپاشی آنان است. مضحک تر از این نیست که درباره ی اعلام قلابی و سرقتی بودن تمام ابنیه ی تاریخی در محوطه ی پاسارگاد نه میراث فرهنگی و کرسی های باستان شناسی و تاریخ، بل چنان که شاهدید دوا سارها موضع گرفته اند.

توسط:ناصر پورپیرارپنجشنبه 7 مهر1384 ساعت: 20:41
محتوای این فرو ریزی کاسبی که اشاره می کنم عبارت از این است که فروش کتاب های پر از افسانه و از جمله کتاب های مضحک آن سخن ران، که زمانی بسیار سکه بود، اینک تا توقف کامل فاصله ای ندارد. دیگر کسی به مهملات زرین کوب و تبلیغات آن دیگری در معرفی زردشت و اوستا و به طور کلی تفسیرهای آبکی پیشین در موضوع تاریخ ایران باستان اعتنایی نمی کند و فروش کتاب های تاریخ بسیار سوت و کور است، چنان که دکان هایی چون بنیاد نیشاپور و از این قبیل نیز بی مشتری مانده و خورنده ی یک قوری چای هم ندارند. این گونه نشست های تالار رازی و امثالهم دور هم جمع شدن های فرهنگی برای عرضه ی یک یافته ی نوین تحقیقاتی نیست، دل خوشی های بچگانه ی سیاسی است که برای خالی کردن بغض بر سر این و آن تدارک می بینند و همانند نرم کردن آب در هاون بی حاصل است. یقین بدانید که بزرگ ترین دکان فرهنگی یهودیان در شرق میانه که تنها سم جدایی می فروخت و عنوان ظاهری ایران شناسی و شرق شناسی را داشت، با عرضه ی پاد زهر مجموعه کتاب های «تاملی در بنیان تاریخ ایران» به خواست الهی در حال تعطیل و تخته کوبی است. به این لوطیگری ها وقعی نگذارید. اینک زمان گفت و گو از پوریم است که تمامی این بی مایگان جرات تکرار این نام را هم ندارند.

 + نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در چهارشنبه هجدهم آبان 1384 و ساعت 21:45

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد